ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
خدايا ما آرزوهامونو از خودت ميخواهيم

سر رشته هاي نيازمون رو به ارکان بخشش و کرمت گره ميزنيم

اي داناي توانا تهي دستيم و محتاج فضلت

دستامونو مثل گلاي آفتابگردون بسويت که نور آسمانها و زميني بالا مي آوريم

الهي

مارو نصيب بندگان بخيل و تنگ نظرت قرار نده


به منم سر بزن.التماس دعا

و خودت نگهدارمون باش

که تو بهترين ياوراني
ما رو لينك كني خيلي دعات مي كنيم
+ كوثر 

سلام خدمت سايه خانم عزيز.

شما خيلي لطف دارين. دل به دل راه داره

موفق باشين و در پناه حق

+ حامد 

بذاريد من هم برم دفتر خاطراتم را بيارم:

امروز فاطيما 5 ساله شده. امروز هشتاد از من پرسيد اسم اين وبلاگ چيه و من بهش گفتم دومين و او باز هم مي پرسيد.

خاطره دوم:

امروز فاطيما 6 ساله شده. براي او نزديك به هفتاد و شش بار توضيح دادم كه پرونده اين هفته عروسي هست.

جداي از شوخي داستان قشنگي بود كه استفاده كردم. بابت پرونده هم فعلا من فاطيما خانم را آزاد گذاشتم تا هر هفته با موضوع آزاد بنويسند.

همين.

+ سايه 

سلام كوثر خانم جونم:

دلم براتون و مطالب قشنگتون(.) شده.

بازم كه خجالتم اومد.

فاطيما جونم بازم سلام:

نه نميدونستم. ممنون كه گفتين. حالا اگه جايي تعريفش كنم، كامل تعريف ميكنم.

التماس دعا نازنينم.

+ كوثر 
سلام فاطيما جان .داستان قشنگ و تكان دهنده اي بود يادم اومد گاهي من هم در برابر پدر و مادرم بيحوصلگي ميكنم مخصوصا اگه يه حرف رو چند بار تكرار كنن . خيلي شرمنده شدم .نه اينكه نميدونستم كار بديه بلكه انسان گاهي غافل ميشه و ممكنه به دانسته هاش عمل نكنه . تذكر خوبي بود موفق باشيد
+ سايه 

سلام فاطيما جونم:

مطلبت خيلي جالب بود و آموزنده، اما......

نفهميدم ربطش به پرونده عروسي چي بود؟؟

فكر كنم بايد دعا كني كه امروز گذر مدير اين طرفا نيفته.

پاسخ

سلام .ربطي نداشت .چون اون پسري كه گفتين با يه پيرزن 82 ساله ازدواج كرده خيلي معروف شده بود . گفتم كه زنش مرد همين .