• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : آقاي مدير
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    خواستم بي خبر نرم

    كانون وبلاگتون گرم

    سلام اميدوارم همه ما بتوانيم نوع جديدي از گرما در همديگر ايجاد كنيم

    موفق باشيد

    سلام آقاي مهندس

    قرار بود اين داستان شما رو نقدش كنم. نمي دونم ملاكهايي كه من ميگم رو شما هم قبول دارين يا نه ولي در هر صورت ملاكهاييه كه خيلي وقتها داستان ها رو با اين ملاكها مي سنجند:

    1. حالاتي كه در شخصيت هاي داستان پيدا ميشه و نويسنده قصد داره اون ها رو بيان كنه بايد به صورت غير مستقيم بيان بشن نه اين كه كاملا ازشون اسم آورده بشه. مثلا وقتي كسي سردش است نويسنده به جاي اين كه بگويد سردش بود بايد لرزش دندان هايش را به تصوير بكشد. يا مثلا وقتي ميخواهد بگويد بچه ي شروري بود بايد به اعمال شرورانه او اشاره كند نه اين كه صريح و روشن بگويد او شرور بود. اين طوري مخاطب نوعي تحكم از نويسنده احساس مي كند و ممكن است با خود فكركند كه شايد شرور هم نبوده باشد. يا مثلا جايي كه مي‏گوييد خيلي حيرت زده به نظر مي رسيد، بايد به جاي استفاده از عبارت حيرت زده، حالتي را در اين شخص توصيف كنيد كه من مخاطب خودم متوجه بشم كه حيرت زده ست.

    2. نويسنده داستان بايد از اول تكليف خودش را با زبان داستان مشخص كند. اگر محاوره اي مي نويسد از اول تا آخر بايد محاوره اي بنويسد و اگر رسمي و كتابي، تا آخر. البته در داخل متن مي شود بخشهايي را تفكيك كرد. مثلا مي شود كه روايت هاي داستان يا همان صحبت هاي نويسنده را كتابي بنويسد و در عوض، گفتگوها و ديالوگهاي داستان را محاوره اي بنويسد. مثلا چند خط اول با قلم كاملا كتابي شروع شده ولي كلمه «لباس‏هاشون»‏ محاوره اي نوشته شده.

    3. اطلاعاتي كه در داستان نسبت به شخصيت ها داده مي شه، در داستان كوتاه بايد چيزهايي باشند كه نياز هستند و بخشي از داستان را به دوش مي كشند. مثلا فاميل پسر كه ترابي بود خوب بود چون بعدها مدير مي خواست با آن نام او را صدا بزند ولي اسمش در داستان هيچ نيازي نبود. اگرچه خود فاميل را هم از اول نميگفتيد بهتر بود و با همان صداي مدير كفايت ميكرد. الان كه اسم را اول خودتان گفته ايد متن مثل خاطره شده است.

    4. نقل مكان از يك جايگاه به جايگاه ديگه در فضاسازي ها ميتواند ظريف تر از اين هم انجام شود. مثلا شما گفتين كه هر دو به دفتر رفتند و چند لحظه بعد ... در حالي كه مي تونستين چند لحظه بعد رو توي پاراگراف بعدي قرار بدين و با يكي دو جمله ديگه به مخاطب اين فرصت رو بدين كه در موردش وقايع داخل دفتر حدس بزنه. الان خيلي زود تكليف مشخص مي شه و اصطلاحا فرصتي براي تعليق مخاطب وجود نداره.

    5. نويسنده بايد از موضع قدرت باشد. به اين معنا كه نويسنده باشد. البته شايد سليقه كسي چيز ديگري را بپسندد ولي من ترجيح مي‏دهم كه نويسنده داستان از فضاي داستان فاصله داشته باشد. مگر اين كه نويسنده داستان خود شخصيت باشد. مثلا زاويه ديد «من راوي» كه در آن همه داستان از زبان شخصيت اصلي داستان بيان مي شود نه كسي كه از داستان بيرون است. الان زاويه ديد داستان شما «داناي كل» است كه از همه چيز و همه جا خبر دارد. اين زاويه ديد با لحن رسمي و كتابي خيلي بيشتر سازگاري دارد.
    و اصلا شايد اگر از زاويه ديد «من راوي» هم استفاده مي‏كردين بد نبود. مثلا از ديد مدير يا ديد خود اكبر. البته محدوديت هاي خودش را هم دارد.

    و در آخر اين كه داستانتون خيلي خوب بود. اين رو جدي ميگم. اگه حال و حوصله داشته باشين و كار كنيد مي تونيد خيلي قويتر از اين حرف ها هم بنويسيد.

    ببخشيد كه دير شد.

    جاري باشيد....

    خيليييييييييي جالب بود.

    من يه كتاب از شما يه جايي نديدم؟

    نكنه انتون چخوف كه ميگن شمايين؟

    نه!

    اون كه روسي بود.

    نميشه شما روسي بشين؟

    جون من!

    اي ول

    ياعلي