• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : شله زرد نذري
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + كوثر 
    سلام داستان زيبايي بود .مادري رو ميشناسم كه بچه طلاقه .وقتي هنوز شير ميخورد داييش مادرشو مجبور كرد كه ازدواج كنه .مادر ازدواج كرد .به شرط اينكه دخترشو نبره خونه شوهرش و شير هم بهش نده .اون مادر فلك زده دقيقا در همسايه گي دخترش كه داشت زير دست مادر بزرگ و زندايي بزرگ ميشد زندگي ميكرد .جرات نداشت بچه شو نوازش كنه .پدر اين دختر كوچولو هم همسايه بود با زن جديدش .حالا خودتون تصور كنين اين دختر كوچولو كه الان مادر بزرگ شده چه سختيهايي كشيده .يه طرف مادرش زندگي ميكرد با شوهر جديدش و يه طرف پدرش زندگي ميكرد با زن جديدش
    اين كوچولوي ديروز و مادر بزرگ امروز خونه مادر بزرگ و داييش بزرگ ميشد و اجازه نداشت خونه پدر و مادرش بره (نه شوهر مادرش راضي بود و نه نامادري ) كاش ميشد ادامه شو بگم ولي نميشه
    موفق باشيد و التماس دعا
    پاسخ

    آخي.... چه قشنگ شما موضوع من رو گرفتين و چه داستان مشابهي به عينه ديده بودين. داستان غمگيني بود و البته غمش به خاطر واقعيتش بيشتره. سلامت باشين و محتاج دعام.
    + ZeYnAb 

    اي واي من چرا جديدا همه چي رو چپولي مينويسم

    منظورم هوسيد بود!!!

    پاسخ

    عيب نداره عزيز دلم. خب اونم يه جورشه. همه جوره قبولت داريم.
    + ZeYnAb 

    آخي طفلونكي مامان خانمي! طفلونکيااچه دردناك

    تازشم منم دلم از اون كاسه هاي شله زرد نذري حوسيد!!

    پاسخ

    اوهوم... طفلكي مامانش كه بايد به خاطر پيماني كه به زور و براي رهايي خودش متعهد شده، از ديدن فرزند محروم بمونه(( اينم تقلبي بود كه به جناب ياسر رسوندم)). غصه نخور خانمي. داستانه و تمومشه..اوخي ، ميخرم برات. نع يعني ميپزم برات.... (( البته منظورت هوسه ديگه؟))
    + حامد 

    سلام

    داستانش عمقيه

    عين سوالات مفهومي كه توي امتحانات مياد

    ولي وقتي چند بار بخونيد و متوجه داستان بشيد خيلي شيرين و زيباست

    ممنون

    پاسخ

    سلام. درسته و اگه ميخواستم همه چيز رو واضح بنويسم اون اطاله كلام از زيبائي متن كم ميكرد. ممنونم... و البته در محضر اساتيد درس پس ميدم جناب مدير... خواهش ميكنم.

    سلام

    شله زردو پايم به شرط اينکه حسابي شيرين و پر زعفرون باشه!

    در ضمن الان ديگه همه با کلاس شدن و تو کاسه يه بار مصرف شله زرد پخش مي کنن!

    ولي همه اينها دليل نمي شه که من از اين داستان عجيب چيزي دستگيرم شده باشه!!!

    پاسخ

    عليكم السلام: نچ... نمي شه كه شله زرد رو پايه باشين و اون سلول هاي خاكستري رو كار نندازين!!! فضاي ترسيمي، يك فضاي، منازلي قديمي با كوچه هايي قديمي كه حتي براي باز كردن در مجبور به رفتن به دم در هستن. اوكي؟؟؟؟ افتاد؟؟؟ داستان عجيب رو هم كه نميشه ... يه كم فكر كنين و از متن و از كامنتا كمك بگيريد، اگه نشد، چشم.... اونوقت باز من در خدمتم.
    + امير 

    سلام به تمام دوميني ها.

    سايه جون باز هم ما را مجذوب قلم تواناتون كردي.

    بازم منتظر نوشته هاي خوب ازت هستيم.

    + روشنك 

    سايه جان وقتي مطلبت را خواندم فكر كردم كه پشت در يك پسر با اون روبرو شد اما آخرش حدس مي زنم كه مادرش بود. درسته؟؟

    دلم سوخت. خيلي دلم سوخت.

    خيلي قشنگ نوشته بودي. دلم شله زرد نذري خواست.

    پاسخ

    آخه خانم معلم و انقدر ذهن خلاق؟؟؟ اوهوم ، مامانش بود. ببخش كه دلت سوخت! ممنونم خانم معلم تنبل. اونم چشم.
    سايه خانوم جون! چقدر غمگين بود
    پاسخ

    غصه نخور بابا، داستان بود و تموم شد. البته داستاني جاري در متن جامعه... حالا گريه نكن.... خب؟؟؟