عليك سلام
چشممان * منــــــــور الانواااار *
ما مخلص هر چي 1 ثانيه اي و 2 ثانيه اي و ... 1 دقيقه اي و 2 دقيقه اي ها هستيييم
سلـــــــــــــــــــام
راستي سايه خانوم يا آقا اگه قسمت نظرات پست
+ سكوت اساتيد در كامنت گذاري رو بخونيد من اونجا نظر دادم و سلام هم فرستادم
اما خوب حتما نخونديد براي همينه كه توي اين پست و نظرات سلام نكردم تا شما جواب يه سلامم رو بدين
خوب با معرفتيم ديگه ،نخواستيم كه هي سلام كنيم و همه اجر اون دنيايي رو خودمون تنهايي ببريم ،براي همين منتظر مونديم تا شما نصفه باقيه اجر و پاداش اون دنيا رو بگيري
يا علي ...
جواب سلام كه ندادين اساتيد كامنت !
پس سلام بي سلام
وااااااااي كه اگه خانومه يه سيلي ميزد چي مي شد !!!
البته خب هر چي پرده سوم رو زير و رو كردم اثري از طنز توش نبودا. فقط پرده اول و دوم.
پرده سوم همچنان غمناكانه است.
شايد مثلا اگه اون اقاهه دستش ميرفت بالا و ميومد پايين ما كلي مي خنديديم و اينم با خير و خوش تموم مي شد.
نشد كه.
از بين ميره؛ معمولا اون کسي که ناسپاسي ميبينه، خيلي زود يادش ميره؛ گرچه ممکنه اولش فکر کنه هيچوقت يادش نميره.
دنيا همينه. ناسپاسي ديدن و بي انصافي ديدن عادي ترين اتفاقيه که بين آدما ميفته.
همين.
سلام
بي شك از داستان هاي زيبايي بود كه تا حالا خونده بودم
و اين استعداد و تسلط شما بر فضاي داستان كوتاه هم در نوع خودش جالب توجه و افتخار انگيزه.
البته من چندان غمناكي را در اين پست ها حس نكردم
نميدونم چرا
حتي به نظر من نوعي طنز لطيف هم در داستان ها كار شده بود
همين!
پرده ي اول: فكر مي كنم تيري از تيرهاي شيطان كه در صحنه ي توصيفي تون وجود داشت، خيلي پررنگ تر از صداي اون سيلي بود.
پرده ي دوم: به اين مي گن رعايت اصول تربيتي نوين در برخورد با خطاي فرزندان!
پرده ي سوم: ...
برقرار باشي خانومي
پرده ي سوم...نوشتنم نمياد... خيلي درد دارهگرچه خوشحالم كه اين جا دستي بالا نميره... حتي اگر دلي سيلي خورده باشه... که اگر بالا رفته بود هم دل سيلي خورده بود هم...
خيلي اوقات سوزش و درد سيلي مهم نيست... مهم تر شايد حرمتي باشه كه اون دست بالا رفته مي شكونه...
و اما پرده ي دوم...
فکر کنم چاره ش سيلي نبود... گرچه شايد گاهي بايد سيلي خورد تا هوش و حواست... ولي اين جا نه!کاش اون پدر قبل از اين که کار به اين جا بکشه يه راه بهتر رو انتخاب مي کرد!... فکر کنم اگه اون يه جايي از چيزي کم نذاشته بود، هيچ وقت صداي سيلي تو کوچه نمي پيچيد... شايدم کار پسرش مثه يه سيلي بوده که اونو به خودش آوورده ... اما اونقدر دردناک که مجبور شده برا فراموش کردنش يا دلداري خودش دست رو پسرک بلند کنه...
سايه خانوم جوون! اين جا چه خبره؟؟ركوردشكني اون بارتون... موجب شده خساست كامنتي همكارا هم گل كنه يا غمگولانگي متنتون؟؟؟