• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : چشم هايش؛ تنها داشته ي من
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    فكر كنم كه بد نمي شد اگه موضوعش رو هم توضيح مي دادين.

    اينطوري يه كم مبهم بود.

    يا علي.

    + كبري 

    سلام و عرض ادب

    کمي برايم گنگ بود، اما از آنچه که دانستم، بايد بگويم: چه دارايي ارزشمندي داريد أخوي! اميد که قدر بدانيد؛ بدون عجب و خود خواهي و فرورفتن در مرداب منيت. من حاضرم هرچه دارم بدهم، چشم هايش براي من باشد.

    برقرار باشيد.

    + سايه 

    آن كه درياها نگاهش را تجسم مي كنند

    موجها در چشمهايش ، خويش را گم مي كنند

    با تمام حرفهاي سرد و بي معناي من

    چشمهايش گرم و پر معنا تبسم مي كنند

    ...

    بي تو مشتي خاك از آن خاطرات رفته ام

    كين ز فردا مانده ها بر من تيمم مي كنند

    اي دو چشمانت چمنزاران من
    داغ چشمت خورده بر چشمان من
    پيش از اينت گر که در خود داشتم
    هر کسي را تو نمي‌انگاشتم

    اي مرا باشور شعر آميخته
    اينهمه آتش به شعرم ريخته
    چون تب عشقم چنين افروختي
    لاجرم شعرم به آتش سوختي

    اين دل تنگ من و اين بار نور؟
    هايهوي زندگي در قعر گور؟

    (فروغ)

    تنها داشته تان ، مستدامتان باد !

    بي نظير بود !

    + سايه 

    چه مي‌شد باز مي‌ديدم شراب چشمهايش را؟
    نقاب شب نمي‌پوشاند روي لاله‌گونش را
    چه غم دارم که مي‌دانم رسد صبح اميد و من
    ببينم بر تن دريا لباس نيلگونش را...

    حالا مالك شدن اون چشما چه ربطي داشت به منيت و خودخواهي شما؟؟؟؟
    پاسخ

    واقعا به نظرتون ربطي نداره؟ وقتي به اين فكر مي كنم كه من تونستم اون چشما رو نجات بدم؛ اين به منيت ربط نداره؟ نداره واقعا؟