• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : دوست مامان (گمشده)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام سلام.

    معذرت معذرت

    به خداوقت نشد بيام!!!

    ولي مهم اينه كه نظر دادم...

    به جاهاي خوبي رسيده....زيبا بود كوثر خانم

    تا ببينيم سوتك چه مي كند...

    اين تذکر رو هم اضافه کنم که چون کلا اين قسمت نقل قول بود از مادر مهتاب، عاميانه نوشته شده بود.
    اما خداييش خودم بعد از خودندش، کلي به اين قوه‌ي تخيلم خنديدم

    آقاي اسماعيل: کاش مثال مي‌زديد و مصداقي تر مي‌گفتيد فعل‌ها رو.
    دها، حامد: من بي تخسيرم به جون خودم. ديروز که پست هر نفر رو مي‌خوندم مي‌ديدم هرکي به راهي رفته که خودش دوست داشته! مثلا ديگه ديگه از اون چاه و خانم معلم و چشم‌هاي سبز و اينا خبري نبود. تازه اون عکسه که توي موبايل بود چطوري سر از آلبوم درآورد؟ اون موبايل 4 تيکه شده کوش؟... اگه الان ديشب بود خوب بود! چون ديشب خيلي حوصله‌ي نقد داستان‌ها رو داشتم. الان فرصت نميشه. ولي من هيچ جوري نمي‌تونستم اين همه چيزاي بلاتکليف رو سر هم کنم
    آقاي حامد: توي اون پاراگراف با تعمد نوشته بود رو تکرار کردم. به نظرم عاميانه است و در حالت گفتاري، مخصوصا وقتي با هيجان همراه باشه کاملا محتمله.
    سايه جان: ... اصلا اينا همش تقصير شما هست و رائد
    + سايه 

    خودت رو اذيت نكن و اگه مصري كه جواب بدي مثل الان كه كامنت دادي ، خب

    تو كامنتا جواب بده. كامنت بذار خب.

    اوكي؟

    گريه هم نداشتيما !!!

    سلام. من چيکار کنم که صبح تا حالا هر کاري مي‌کنم نه مي‌تونم از توي فايرفاکس جواب کامنت‌ها رو بدم، نه از توي اکسپلورر وارد پارسي‌بلاگ ميشه؟! (آيکون کلافگي + گريه به ميزان زياد!)
    + سايه 

    چقدره سلام !!

    خب ... البته من يه نموره نويسنده هاي آخر رو درك ميكنم. ما هر كار دلمون خواست سر اين داستانك بيچاره درش آورديمش و آخرشم سپرديمش به ايشون.

    خوب بود كوثر خانم

    فقط

    اگه يه كم مهتابش رو

    خانوم اسفندياريش رو

    موبايل رو

    عكس رو

    چشمان سبز رو

    مممممممممممممممممم

    از ايناش بيشتر ميشد يحتمل بهتر ميشد.

    همين.

    شايدم نه همين.

    + سايه 

    چي بگم؟؟

    ببخشين سلام.

    جناب رائد؟؟ سلامتين؟؟؟ من كه مطمئن نيستم بعد از اين نفرينا سر سالم بذارم زمين امشب.

    راستي جناب رائد !! چي فكر ميكرديم و چي شد ؟؟

    بريم بعدي....

    كامنت رو ميگم بابا

    + سايه 

    خب

    السلام

    + سايه 
    + حامد 

    اين خانم اسفندياري كه معلم مهتاب بود، گوشي موبايل،«ميارم برات خانوم اسفندياري» ، چشم‏هاي سبز، خانم مهمان و گريه زاريش، تيرباران پدر، وصيت نامه و كمك به يك خانواده‏ي مستضعف.

    همين طوري گفتم اينا رو بنويسم كه از داستان هم دور نشيم!

    + حامد 

    توي يه پاراگراف شش بار گفتيد نوشته بود.

    نمي شد چند تاش نباشه؟

    + حامد 

    اگر مسابقات جام جهاني وبلاگ برگزار مي شد قطعا وبلاگ ما وبلاگ اول جهان مي شد.

    ماشاالله وبلاگ اينقدر هماهنگ.

    به هر طرف مي خواي وبلاگ رو مي بري و بقيه هم انگار نه انگار، چند ساعت بعد خيلي ريلكس ميان ادامه اش مي دن.

    تجربه جالبي براي من بود.

    چه نفرين تو نفريني مي شه اين هفته . احتمالا شما هم وقتي از خواب بيدار مي پرديد حتما مدير وبلاگ رو نفرين مي كرديد.

    ولي همه نفرين ها را بايد سر جناب رائد خالي كرد. هر چه فرياد داريد بر سر رائد بكشيد. البته اين وسط نمي شه نقش سايه خانم رو هم در نظر نگرفت. ايشون هم مستحق نفرين هستند.

    فقط مهندس فخري از نفرين در امان بود كه فكر كنم اونم گرفتار نفرين خواننده ها شد.

    كم كم داره پاي سيروس مقدم مياد وسط!
       1   2      >