نه! منظورم اين نبود! يه سوال جدي بود. نمي خواستم به الفاظ گير بدم كه. برام جالب بود كلا. نه تنها اين كه وقتي چيزي رو تجربه نكرديم، چه جوري مي تونيم بگيم اون حس-يا شبيهش- اومده سراغم، حتي اينكه وقتي براي اولين بار يه حسي رو تجربه مي كنيم، از كجا مي دونيم مثلا همون چيزيه كه فكر مي كنيم. مثلا طبق اين متن، نه تنها حس عاشقي زير بارون... وقتي براي اولين بار كسي عاشقي رو تجربه مي كنه از كجا ميدونه اين حس همون عاشقيه؟!... يا مثلا از كجا ميدونيم مثلا اين حسي كه الان دارم اسمش ... چه ميدونم! مثلا درده؟اين چيزا كه ياد دادني نيست، تجربه ي شخصيه، بدون امكان انتقال!... كي گفته چيزي رو كه من بهش مي گم درد مثلا چيزي نيست كه يكي ديگه بهش مي گه سوزش؟! كي گفته چيزي رو كه من بهش مي گم دوست داشتن، مثلا چيزي نيست كه ديگري بهش مي گه عشق؟!... سوالم خيلي جدي تر از گير دادن به ظاهر الفاظ بود!

سلام.

ببخشيد درس داشتم مي خوندمدير شد!

خيلي قشنگ نوشتين!

ما ديگه عادت كرديم به بارون و اين خيلي بده!

ولي بارون رو تماشا كردن توي خونه ي مادر بزرگم يه حالي داره كه اصلا قبل توصيف نيست...

جمله آخر هم زيبا بود...

ممنونم

سلام!
...
فقط يه سوال اين جا مي مونه. آدم وقتي تا حالا حسي رو تجربه نكرده... چه جوري مي تونه حدس بزنه كه اين حال و هوايي كه اومده سراغش مثل اون حس تجربه نشده است؟؟؟

بسيار زيبا و جذاب

آدمو ياد خاطرات كودكي مي اندازد خصوصا وقتي با اين صدا تلفيق بشه

آفرين

بايد بگم كه متن داراي يه حس خالصانه و صميمي و بي ريا هست.

برا همين به دل ميشينه.

دستتون درد نشه.

خوب بود.

سلام

زير بارون راه رفتن رو تجربه كردم

تا حد خيس شدن كامل و لذت خيس شدن زير بارون برام

خيلي جالبه.

البته از اين حس ها كه گفتين خبري نبوده. فقط حس اينكه بارون داره وجودم رو شستشو ميده برام لذت آور بوده.