• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : لعنت ...
  • نظرات : 2 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    متني بود زيبا. غمناک. خوب. با احساسي جالب
    دست مريزاد
    پاسخ

    ممنونم. . . غمناك ؟؟ ... فكر كنم بله ... تشكر.
    + فاطيما 

    سلام خاله سايه

    چقدر سفر رو دردناك كردين...

    آدم دلش ريش ريش ميشه...

    نه مهر فسون نه ماه جادو كرد
    نفرين به سفر كه هرچه كرد او كرد...

    پاسخ

    سلام عزيز دل خاله. و خب اين فقط يه داستانه ....و سفر ، آن سراشيبيي که باز بايد ثانيه هاي خاموش بي اويي را شمارش نمود.
    + فاطيما 

    عيد سعيد قربان بر دو دقيقه نويسان

    و تمام مسلمانان جهان مباركباد

    پاسخ

    و ايضا ..
    اعتراف مي‌کنم به اشتباهم.
    موضوع را اشتباه گرفتم. اصلا سفر رفتن ما چه اهميتي دارد؟ فوقش اين است که مي‌رويم سفر و برمي‌گرديم و همه چيز مي‌شود همان که بود و همان که هست و باز روزمره‌گي.
    چرا يادم نبود آن چه مهم است، رفتن اوست؟
    «و او چه کودکانه پنداشته بود اين کوره سرد خواهد شد»
    پاسخ

    باز روزهاي بلند بي اويي آغاز مي گشت. . . در نهايت، بي او ماندن ...
    + ‌ 
    پاسخ

    خفته در خاک کسي زير يک سنگ کبود دردل خاک سياه مي درخشد دو نگاه .......مي رمد روحم از آن سايه دور مي شکافد دلم از زهر سکوت مانده ام خيره به راه نه مرا پاي گريز نه مرا تاب نگاه ...............................
    + سوتك 

    سلام

    چه غمگينانه!
    چرا ياد اين افتادم؟ ... تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن!
    يعني ماجراي آخر شعر كوچه ي مشيريه؟

    پاسخ

    سلام: ....................... با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم