• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : تنها براي لذت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام

    با مورد 4 و خصوصا مورد 5 شديدا مخالفم. نمي‌دونم چرا برداشت‌تون از مواردي که توي شماره 4 گفتيد، تعيين تکليف کردن بوده.
    مورد 5 هم اصلا لوس و بي‌مزه نيست. هر جايي براي خودش قوانيني داره. اينجا هم يه قانونايي داره و اين اتفاقا يکي از حسن‌هاي مديريتيه. همين حالاش هم که اين قانون هست، خيلي‌هامون رعايتش نمي‌کنيم و تازه بعدش هم هيچ اتفاقي نمي‌افته. يعني من نديدم تا حالا کسي به خاطر به روز کردن، ديرتر از ساعت 12 توبيخ بشه.

    برعکس خيلي از دوستان، معتقدم اگر بعضي جاها يک مقدار کلماتي که استفاده شده، تغيير مي‌کرد، اين نوشته به سمت يک "نقد" مي‌رفت. الان به نظر مياد از روي عصبانيت نوشته شده.

    سلام برادر بزرگوار!

    مهمان ناخوانده شده ام؛ ببخشاييد جناب رائد!

    جسارتاً نقدتان، سياه نمايي را بيشتر مي نمايد تا نقد، چرا كه نقد بيان نكات مثبت و منفي، توأمان است.

    نقدتان را كه خواندم، حس كردم دومين را با هيئت عزاداري اشتباه گرفته ايد كه چنين از همين قانون مندي نيم بندش! هم مي ناليد! جناب مدير، هيئت كه اداره نمي كنند؛ وبلاگ است و كمي تا قسمتي، شبيه همان نشريه كه خودشان مثال فرمودند، و البته نيازمند قانون. مشكل جماعت مذهبي ما در كارهاي منسجم و تشكيلاتي، اغلب همين صميميت و راحتي را در بي قانوني ديدن است؛ همين مي شود كه عزاداري هايمان را هم وزارت ارشاد و نيروي انتظامي بايد قانون مند كنند، چرا كه عملاً نشان داديم، خود توانايي چنين كاري را نداريم.

    آيا صميمي بودن يك خانواده، به مفهوم آن است كه هيچ قانوني از سوي پدر و مادر اعمال نمي شود؟!

    ---

    راستي! چه خوب كه حسين شريعتمداري هست كه مثالي باشد براي بد و بيراه هاي دوستان؛ غيبت نمي شود، راحت باشيد! اغلب وسط دعوا، جاي خوبيست براي تعيين نرخ!

    وقتي تمام مشكلات جمهوري اسلامي، حسين شريعتمداري، نماينده ي آقا در موسسه ي كيهان باشد، غريب هم نيست كه تمام مشكل دومين، محمد حامد احسان بخش باشد كه اختياراتشان در دومين به مراتب بيش از اختيارات حسين شريعتمداري در جمهوري اسلامي است!

    دوستان ببخشايند كه بي اجازه و بي دعوت، واژه هايم اينجا صف كشيدند.

    برقرار باشيد.

    + حامد 

    3

    5- اقا رائد كدام قانون لوس و بي‏مزه؟ چه كسي شما را ملزم كرده كه راس ساعت 12 بنويسيد؟ اصلا كدام پست شما راس اين ساعت در وبلاگ قرار گرفته است؟ تا جايي كه حافظه‏ي من ياري مي‏كند شما بسياري از نوشته‏هايتان را نه صبح به بعد مي‏نويسيد. اعتراضي هم تا به حال به شما نبوده. دومين فقط بازه‏ي زماني كه براي نويسنده ها تعيين شده است را از ساعت 12 امشب تا 12 فردا مي داند. دومين آن‏قدر مهم و حياتي نيست كه اگر روزي رائد تنبلي كرد برايش مشكلي ايجاد شود ولي دومين براي مخاطبش احترام قائل است. دومين شرط كرده است كه هر روز اين وبلاگ را به روز كند. دومين مي‏داند كه بيشترين مخاطب وبلاگ از ساعات اوليه بامداد به اين وبلاگ سر‏مي‏زنند و به خاطر همين هم از نويسنده‏ها خواهش كرده است كه در صورت امكان در ساعات اوليه بامداد بنويسند. خواهشي كه معمولا توجهي به آن نمي‏شود و اعتراضي هم نيست. همين!

    6- شما هميشه‏ همه را متهم مي‏كرديد به اينكه فقط حرف خودشان را مي‏زنند و حاضر نيستند به انتقاد كسي توجه كنند. مدافعين دولت را متهم مي‏كرديد به اينكه اگر انتقادي از دولت بشود، آن منتقد را ضدولايت فقيه و استكبار مي‏دانند و حال خودتان دقيقا همين شيوه را پيش گرفته‏ايد. راست مي‏گويند بين حرف و عمل فاصله از زمين تا آسمان است. در اين چند خط پستتان انتقاد ديگران را حرف مفت، نمايش نقد، حرف‏هاي بي ارزش و سخيف كه لزومي نداشته برايش يك هفته وقت صرف شود ، حرف‏هاي عق آور و ... معرفي كرديد. اشكالي ندارد. اين هم نظر شماست و قابل احترام! در اين وبلاگ همه قوه‏ي اختيار دارند. اما اميدوارم قوه‏ي اختيار داشتن را به معناي قانون جنگل ندانيد. هر چند اينجا قانون خاصي ندارد اما همين چند قانون كوچك هم با رضايت اكثريت نويسنده‏ها كه با آن موافق بوده‏اند، تصويب شده است. اينجا يك وبلاگ است قبول! بياييد اين وبلاگ را به يك نشريه‏ي كوچك تشبيه كنيم. طبيعي است كه در يك نشريه يك مدير مسئول و سردبير وجود دارد. طبيعي است كه هر نشريه‏اي نويسنده دارد. خواننده دارد. هر كسي وظايفي دارند. قوانيني در نشريه حاكم است. هرچند واقعا تا به حال در دومين قانون خاصي نداشته ايم اما نمي دانم چرا اينقدر اصرار داريد بي‏قانوني را علتي براي جو دوستانه‏ي يك وبلاگ بدانيد؟ مگر ما يكسال پيش وبلاگ را بي‏قانون قرار نداديم؟ گفتيم هر كس هر روزي كه دلش خواست و با هر موضوعي كه عشقش كشيد بنويسد. نتيجه‏اش چه شد؟ جو صميمي شد يا وبلاگ داشت از بين مي‏رفت؟ يا همان وبلاگ اينك با اينكه قانون‏هايي هم وضع كرده بود و به قول شما خبري از قوه‏ي اختيار هم نداشت و با حجم عظيمي از نويسنده‏ها، با شكست مواجه شد.

    آقاي رائد كدام مديريت تابلو؟ اي كاش چند نمونه مي‏فرموديد كجا فتوا صادر شده؟ كجا تابلو قضاوت شده. كدام ليست سياه و سفيد را مي فرماييد؟ فضاي دومين تا به حال يك فضاي تشكيلاتي و در عين حال موفق و صميمانه بوده. اين دو در تضاد با هم نيستند. دليل موفقيت وبلاگ را هم همين مي‏دانم.

    7- اقا رائد! چرا نخواستيد جدي باشيد؟ اگر بقيه هم قرار باشد اين وبلاگ را شوخي بگيرند كه مي‏شود مثل خيلي از اتفاقات كه جدي مطرح شد و به خاطر شوخي گرفتن دوستان به شدت به زمين خورد. راحت بودن درخواستي كه من هم از همه دارم. وبلاگ محلي است براي نوشتن يادداشت‏هاي ساده و بي تكلف و غير رسمي. شما وقتي قبول مي‏كنيد در اين وبلاگ وارد شويد يعني قوانين اين وبلاگ را قبول داريد. يعني به آن تعهد مي‏دهيد. يعني براي درصدي هرچند خيلي ناچيز احساس وظيفه مي‏كنيد. لذت بردن خوب است اما به شرطي كه خواننده ها هم لذت ببرند!

    احساس آرامش وقتي خوب است كه منافع ديگران به خطر نيفتد. وگرنه الان زنان و كودكان غزه هم به راحتي آرامش داشتند و در صلح و صفا زندگي مي‏كردند. هر چيزي را نبايد با آرامش خود سنجيد. بعضي وقتها بد نيست از آرامش خود به خاطر ديگران بگذريم.

    فعلا همين!

    + حامد 

    2

    من هم همچو سابق و به مانند خودت حرف هايم را صريح و بي پرده مي‏گويم. فكر مي‏كنم اصول بحث كردن هم همين باشد.

    1- دقيقا اين نقد وارد است. هرچند اگر متن‏ها كوتاه باشد ديگر اين ايراد وارد نيست. مشكل ما اين است كه قرار بود كوتاه بنويسم نه طولاني و با فاصله بين پاراگراف‏ها. ما بايد برگرديم به نوشته‏هاي ساندويچي و كوتاه.

    2- جالب است كه شما به شدت با روش آقاي شريعتمداري در روزنامه‏نگاري مخالفيد و حتي در مطلبي كه هيچ سنخيتي با اين موضوع ندارد هم بحث ايشان را پيش مي‏كشيد و از اين روش به شدت انتقاد مي‏كنيد، حال آنكه خود دقيقا همان روش را پي مي‏گيريد. نمايش نقد كردن ديگر چه صيغه‏اي است؟ تك تك نكاتي كه توسط دوستان مطرح شده بود عين يك نقد واقعي بود. مگر نقد اين است كه فقط بگويي مديريت مشكل دارد؟ همين كه به ذهن يك نفر مي‏رسد كه بگويد رنگ لينك وبلاگ مشكل دارد، يك نقد وارد و اصولي است. قطعا با رفع همين نكته‏ي به نظر شما نمايشي، پيشرفت وبلاگ حاصل مي‏گردد. تعريفي كه من از نقد دارم بيان ساده‏ نقاط ضعف يك موضوع است. حال آنكه تعريف شما از نقد و نقد نمايشي چه باشد را نمي‏دانم. اما از نظر من نه تنها مطالب بلكه بسياري از نظرات دوستان هم كه در اين مدت نوشته شده نقد صحيح به حساب مي‏آيد و در جهت پيشرفت وبلاگ مفيد است.

    3- در مورد نكته‏ي شماره 3 هم با شما بحث دارم. در اين نكته‏تان هم نشان داديد شما هم دست كمي از برادر شريعتمداري نداريد. اصلا به نظرم همين نكته‏ي شما مصداق بارز يك مفسده‏ي مديريتي است. آقا رائد چه اصراري بر كم‏اهميت نشان دادن حرف ديگران و بزرگ‏نمايي حرف خود داريد؟ چرا مي‏گوييد حرف ديگران اصلا مشكل نيست و نيازي به نوشتن اين حرف‏ها و اختصاص دادن يك‏ هفته‏ در وبلاگ دومين ندارد؟ چرا فكر مي‏كنيد هر چه نقد است فقط به ذهن شما خطور مي‏كند؟ بارها شده است كه نكته‏ي ريزي به ذهن كوچكترين عضو دومين رسيده كه هيچ‏گاه به ذهن ما نمي‏رسيد. همه‏ي اين نكات اهميت دارد و يك نقد است. همين چند روز پيش به مهندس فخري پيرامون شلوغ بودن صفحه‏ي مديريت با آن ايكون‏هاي عذاب آور و رنگ‏هاي متنوع انتقاد كردم و ايشان بعد از يك روز اصلاح كردند كه انگار صفحه‏ي مديريت پارسي‏بلاگ جان گرفت. اين‏ها انتقاد نيست؟ پارسي بلاگ با همين انتقادهاي جزئي و به قول شما نمايشي به اين پيشرفت رسيده است. آقا رائد قطره قطره جمع گردد وانگهي دريا شود.

    در مورد بي‏انصافي من در مورد آقاي اجرايي هم حرف‏هايتان برايم عجيب و جالب بود. ببخشيد ولي باز هم ياد اقاي شريعتمداري و علي‏الخصوص ستون خبر ويژه افتادم كه گاه كاهي را كوه مي‏كند. قرار بود نقد‏ بي‏رحمانه بكنيم نه نقد ناجوانمردانه. ادبيات كامنتي كه من براي آقاي اجرايي نوشتم كاملا مشخص است كه جنبه‏ي طنز و شوخي با ايشان را دارد. آقا رائد! با نگاهي كوتاه در كامنت‏هاي دومين به اين نكته پي مي‏برديد كه براي اولين بار نيست كه با ايشان شوخي مي‏كنم. مگر عمر دومين 25 سال است يا آقاي اجرايي از روز تولد توانايي وبلاگ خواني داشته اند كه حال بگويم از بدو تولد در صدد براندازي دومين بوده است؟ مگر وبلاگ دومين يك وبلاگ تاثير گذار جهاني است كه بگويم با از پا افتادنش عالم و آدم به خطر مي‏افتد؟ مگر خود من از اولين نويسنده‏هاي اينك نبوده و نيستم كه حال بخواهم اشتباهات آن وبلاگ را علم كنم؟ اصلا مگر شخص حسن اجرايي براي ما ناشناس و غريبه‏ است و يا شخصيتي با پرونده‏ي سياه دارد كه حالا بگويم مي‏خواهد تخريب و دو دستگي ايجاد كند. واقعا حرف‏هايتان خيلي عجيب بود.

    4- آقا رائد! كي در اين دو سال براي اعضاي دومين تعيين تكليف شده است؟ كجا ما ديگران را ملزم به گذاشتن كامنت كرديم؟ كجاي اين وبلاگ نوشته است كه نويسنده‏ها اجبار مي‏شوند كه با يكديگر بحث كنند؟ حرف‏هايي مي‏زنيد كه براي خود ما هم جديد است. آقا رائد! با اين تحليل شما ما بايد موضوع هفته و برنامه‏ريزي هفتگي را هم ملغي كنيم. و به بيان ساده‏تر كلا وبلاگ را تعطيل كنيم. حرف شما مثل اين مي‏ماند كه سر چهارراه‏ يقه‏ي پليس را بگيريد و اعتراض كنيد كه به چه حقي به خود اجازه مي‏دهي براي من تعيين تكليف كني و در اين چهار راه ماشين بنز من را متوقف سازي! چرا نمي‏گذاري اختيار خودم را داشته باشم.

    يكي از نويسنده‏هاي دومين هميشه‏ مشكلش با من اين است كه چرا نويسنده‏هاي دومين را به گذاشتن كامنت ملزم نمي‏كني؟ شما نگاه كنيد كمترين كامنت را نوشته‏هاي خودم دارد. حتي در كشكول هم اين نكته مصداق دارد و كمتر كسي برايم نظر مي‏گذارد. هر چند كه هميشه از انتقاد و نظرات دوستان بهره‏مند مي‏شوم.

    اين نكته را در نظر داشته باشيد كه من هم يك نويسنده‏ي وبلاگ و يا حداقل خواننده‏ي وبلاگ به حساب مي‏آيم. من هم حق دارم نقد كنم. من فقط عرض كردم كه نظرات دوستان و نقد و تحليل آنان علاوه بر تشويق نويسنده باعث رونق گرفتن وبلاگ و شادابي و طراوت مضاعف مي‏شود. من گفتم بهتر است كساني كه بهانه‏ي كمبود وقت مي‏آورند و ساعت‏ها وقت خود را فرندفيد و توييتر و چت مي‏گذارند، براي دو دقيقه هم كه شده براي نويسنده‏اي كه براي مطلبش زحمت كشيده وقت بگذارند. نه تاكنون قانوني بوده و نه تعيين تكليفي. اين نظر شخصي من و يكي سري از ديگر دوستان بود. من با اينكه با گذاشتن كامنت اجباري كاملا مخالفم اما معتقدم يك وبلاگ نويس حرفه‏اي خود بايد بعضي شرايط را درك كند.

    چه لحن بامزه‌اي :دي
    برادر بزرگ‌وارم سلام
    عشق بنموديم. اگه مي‌دونستم اين‌قدر حال مي‌کنيد، باحال‌تر مي‌نوشتيم!
    + حامد 

    1

    برادر بزرگوارم سلام

    خدا را شكر كه بالاخره يكي پيدا شد در اين وبلاگ صريح و بي پرده و به دور از تعارفات معمول، حرف دلش رو بزنه. خدا شاهده كه از اين بابت خيلي خوشحالم.

    شايد به نظر خيلي ها اين نوشته ها به معني مرگ دومين يا تضعيف من باشه؛ اما به نظرم بالعكس. اگر يك مخاطب حرفه اي اين متن رو بخونه حتما متوجه خواهد شد كه اين پست تو نشانگر نقطه قوت دومين بود. اينكه از معدود وبلاگهاييه كه جا براي بحث در اون بازه. هر كسي اظهار نظر خودشو مي‏كنه. حرفي كه بارها تاكيد داشتم و كمتر بهش عمل شده بود. خوشحالم از اينكه با اين يادداشت يك سري هيمنه ها و پرده هاي خيالي را از بين بردي و جاده را براي بقيه باز كردي.

    اي كاش هشدار اول نقد را هم نمي نوشتي. اين نوشته نه تنها براي كسي آزار دهنده نيست بلكه بسيار هم لذت بخش خواهد بود. البته به نظر من. خصوصا اينكه فضاي يك بحث جدي هم در آن به وجود اومده.

    متاسفانه بارها شده بود كه انتقادي كرده بودم و بعضي دوستان به شدت از نقدم ناراحت شده بودند و جوابي ندادند با اين توجيه كه مي خواهيم فضاي دومين آروم بمونه!! مگه قرار بود دعوا بكنيم كه فضاي دومين آروم بمونه؟ چرا اينقدر از يك بحث منطقي بايد فراري باشيم؟ مگر نه اينكه هر چه پيشرفت داريم از همين بحث و تبادل نظرهاست.

    و اين متن شما باعث شد اين خط قرمزهاي كاذب هم از بين بره. كجاي دنيا بحث كردن و نقد صحيح باعث ايجاد كدورت و دعوا شده؟ اتفاقا حرفهاي در دل مانده و انتقادهاي مطرح نشده است كه باعث كدورت و ناراحتي مي‏شه.

    با اين مقدمه مي رم سراغ نكاتي كه در مورد نقدت به ذهنم مي رسه. باز هم از شما به خاطر اين نوشته‏ي پر محتوا و پرشور كه الحق و الانصاف ويژگي هاي يك نقد كامل رو داشت، تشكر مي كنم.

    كامنت زوري بذاريم=كامنت زوري نذاريم

    1 و 4 را قبول دارم.

    البته اون قسمت از 4 كه گفتين كامنت زوري بذاريم.

    البته فكر نكنين به خاطر راحت كردن خودم از كامنت گذاشتن باهاش موافقما، نه.من براي پستي كامنت مي ذارم كه دوست دارم.ولي هميشه دومين رو مي خونم و چون هميشه مي خونم ترسي از اين ندارم كه كسي به من بگه چرا دومين رو نمي خوني....

    نقدخوبي بود.

    با فاصله ي بين نوشته هم موافقم.مثلا گر شما فاصله نمي ذاشتين واسه اين پستتان من نمي خوندم

    خسته نباشيد

    آفرين! کامل ترين نقدي بود که خوندم.راستش شهامتش را نداشتم که اينجوري نقد کنم. بارها من يکي اينجا نظر گذاشتم و حتي جرات نمي کردم با نام واقعي نظر بذارم. اما جناب رائد، حرف دل خيلي ها رو زدند. ديگه فکر نمي کنم جاي بحث و نقدي مونده باشه. کنار مي ايستيم تا ببينيم بالاخره بعد از اين نقد، چه اتفاقي براي دومين مي افته...خدا کنه اتفاقات خوبي در پيش رو داشته باشه...
    + سايه 

    سلام

    فكر كنم كه اسم اين واقعا نقد بود.

    نميدونم چي بگم كه اگه بخوام حرف بزنم فكر كنم بايد نقد رو نقد بنويسم حالا يا در مقام تائيد و يا تفسير و يا توضيح و رد و از اين حرفا .

    كلا بايد بگم كه هميشه خوشم ميومده از مطالب صريح و نقدهاي روشن. و اينكه جسارت زدن حرف وجود داشته باشه. و هميشه به كساني كه حرفاشون رو صريح ميزنند غبطه ميخورم.

    حرفايي كه اگه بمونه جز اينكه باعث كدورت ميشه يحتمل مايه ي غم باد! بشه.

    موفق باشيد .

    ختم الكلام.

    + حامد 

    سلام

    شصت هفتاد درصد مطلب رو خوندم.

    فعلا خواستم قبل از اينكه ديگران كامنت بذارن، اولين نظر رو بذارم.

    همين!

    نظراتم رو بعدا عرض مي كنم.