سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترش و شیرین 5

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/4/9 1:39 صبح

در طول 18 ماهی که در انواع و اقسام بیمارستانهای دولتی پایتخت،به عنوان اینترن(کارورز)کار کردم با صحنه‏های دردناک و دردآور زیادی مواجه شده‏ام...جای گریزی هم از دیدن چنین صحنه‏هایی وجود نداشته است...به هر حال بیمارستان محیطی است که در آن فقط صحنه‏های دردناک بازی می‏کنند و میدان‏دار اصلی هستند...درد،ناله،شیون،مرگ،اعتیاد و فقر مهمترین بازیگران این صحنه‏ها بودند...
اما دردناکترین صحنه‏ها زمانی اتفاق می‏افتاد که بیماری به دلیل نداشتن استطاعت مالی محکوم به مرگ می‏شد...اوائل فکر می‏کردم که چون در یک بیمارستان آموزشی و دولتی کار می‏کنم،قاعدتا همه باید به صورت مجانی درمان شوند...فقر برایم مفهومی نداشت...اما به تدریج با این کلمه زشت هم آشنا شدم...فقر...کم کم یاد گرفتم که هر آزمایشی را برای هر کسی نخواهم...همیشه یه برآوردی از وضعیت مالی مریض انجام بدهم آنگاه آزمایشات و کمکهای جانبی را درخواست کنم...
یکی از خاطرات بسیار تلخ من در بیمارستان امام‏حسین(ع) اتفاق افتاد...دی ماه 1384...در یکی از شبهایی که به علت زیاد بودن تعداد مریض هرگز از ذهنم پاک نخواهد شد...در آن شب مردی حدودا 50 ساله آوردند که سکته قلبی کرده بود...زمان حادثه نیم‏ساعت قبل از ورود به اورژانس بیمارستان بود...همراهان مریض هم بالطبع بسیار نگران و عصبی بودند...
دیگر یاد گرفته بودم که به بد و بیراه‏های احتمالی همراهان مریض هم توجه نکنم،تا حدی درکشان می‏کردم...و یاد گرفته بودم که خونسردی خود را حفظ کنم و بهترین تصمیمها و سریعترین عملکردها را داشته باشم...سریع بیمار را به دستگاه وصل کردیم و سرنگها و سرمها را وصل کردیم...
بهترین درمان برای اینگونه بیماران تزریق سریع دارویی به نام اس.کا می‏باشد...اما داروی تقریبا گرانی است و طبیعتا در بیمارستان دولتی فقیری چون امام‏حسین به صورت مجانی وجود ندارد...و چقدر دردناک بود دیدن صورت شرمنده و غمگین همراهانش که پول خریدن این دارو را نداشتند...بدون آن دارو کاری از دست من و حتی بهترین پزشکان دنیا هم بر نمی‏آمد...
هنوز این بغض را فراموش نخواهم کرد...بغضی که با دیدن پرپر شدن مریضم به وجود آمد در حالیکه با تزریق فقط یک دارو جانش نجات می‏یافت...!




کلمات کلیدی :