سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایجکت.

ارسال‌کننده : در : 86/10/16 12:29 عصر

مگر می‏شود یادت نباشد. بمب‌ها را که ریختیم گفتی موتور سمت راست آتیش گرفته. گفتم از شهر که رد شدیم از دور خارجش می کنم و بعد پرت شدم بیرون. پرت شدم بیرون؟ پرت شدم بیرون!

مطمئنم من دستگیره‌ی ایجکت را نکشیدم. راستش را بخواهی دستم روی ایجکت مشترک بود ولی نکشیدم. اصلا اگر من ایجکت می‌کردم باهم
پرت می‌شدیم نه من تنها.
نه برادرمن! بی‌خودی تخصیر آتیش ننداز. در اون حدی نبود که اوتوماتیک ایجکت بشیم.

نباید هم یادت باشد. تو هم اگر چهل و پنج هزاربار جریان آن چهل و پنج دقیقه پرواز را برای سوسک‌های سلولت تعریف می‌کردی مثل من یادت می‌ماند. این آخری‏ها سوسک‏ها هم کم محلی می‏کردند، لابد توگوش هم می‌گفتند اون طرفی نریا. او یه تختش کمه. گیرش بیفتی حالا حالاها ولت نمی‌کنه.

راستش را بخواهی حتی یک باری افسر شکنجه بهم گفت که خودت را کوبیدی به پادگان الرشید. من ساده دل باورم نمی‌شد؛ فکر می‏کردم تضعیف روحیه است.




کلمات کلیدی :