سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مسافر تهران

ارسال‌کننده : در : 87/3/12 2:8 صبح

 به‌ام گفتند تهیه‌ی ویژه‌نامه با تو؛ و یک سری کتاب کوچک و بزرگ هم دادند دستم و گفتند از این‌ها استفاده کن.
با این که از کتاب‌های تاریخی و خصوصا سیاسی خوشم نمی‌آمد؛ اما خواندم‌شان. همه‌اش را خواندم...
کم بود! خیلی کم بود! همین کتاب‌ها عطشی را در من ایجاد کرده بود که اگر ریز‌به‌ریز زندگی‌نامه‌اش را هم به‌ام می‌دادند که بخوانم سیر نمی‌شدم! عاشق تاریخ شده بودم! تاریخی که انسان‌های کامل چندبُعدی می‌سازندش.
به خودم می‌گفتم:

«این‌بار که برم زیارت، دیگه فرق می‌کنه. این دفعه می‌دونم زیارت کی قراره برم... اما حالا کو تا گذرمون به تهران بیفته؟!»


باورش عجیب بود وقتی چند روز بعد، مسافر تهران شده بودم! سرمست بودم و شاکر، از این‌که من هم طلبیده شده‌ام!

 

کوثر




کلمات کلیدی :