سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرتان سلامت

ارسال‌کننده : سیدمحـمـدرضـافـخـری در : 87/3/13 1:0 صبح

بنام خدا
باز روزهای بوی غم گرفت.
امروز پیراهن مشکی، خودش پیشقدم شد و ستون های سیاهپوش مسجد می لرزیدند.
چه خوب که بزرگان گفته اند مصیبت های مادر را آشکارا بیان نکنید... در پرده.
آخر باید حساب موجودات لطیف را هم کرد. ملائک، توان شنیدن اصل ماجرا را ندارند.
آخر مگر می شود، کوهِ استقامت، عنان صبر از کف بنهد و ستون خیمه گاه آفرینش، همو که بچه ها را به خویشتن داری فرا می خواند، از شدت غم، بر خود بلرزد... آنوقت کیست که بتواند تاب بیاورد؟
در حیرتم که مدینه، چگونه بار سنگین ترین امانت های آسمانی را تاب می آورد. مگر مرکز ثقل زمین است؟...
در حیرتم که پدر چگونه توانست، پس از به خاک سپردن تو، بر روی پا بایستد، حتماً که آنجا، خدا او را بلند کرد...
در حیرتم از شب، که چگونه  به صبح اندیشید، و ستاره ها که چگونه از چشمک زدن نایستادند...
این روزها، جامه چاک تر از همه، آن شاه شاهان و آن پیشوای پیشوایان است. او که خود دلیل خدا بر ماست، او که ما خدا را تنها با جمال او به نظاره می نشینیم، او که روح بیکرانش، مرز بین آسمان و زمین است،...او، مادر را حجت خدا بر خود می داند...
او مصیبت را از همه بیشتر لمس می کند. ما چه بگوییم؟...

ای بازمانده دودمان بهشتیِ مادر، سرتان سلامت...

 




کلمات کلیدی :