سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پدرم آخوند است

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 87/9/7 2:21 صبح

پدرم آخوند است. بعضی وقت‏ها که بیرون می‏رویم و بعضی‏ها به او تیکه می‏اندازند، ناخودآگاه گوشی‏م زنگ می‏خورد و مجبورم با صدای بلند صحبت کنم! تحمل دیدن سر پائین و لبخندش را ندارم.

***

برادرم آخوند است. وقتی می‏خواست برود درس آخوندی بخواند، پدرم گفت راضی نیستم. اما او رفت. بعدها پدر لو داد که می‏خواستم با این حرفم چشمانت را باز کنی و جوری نباشد که به خاطر اینکه من آخوند شدم تو هم درس آخوندی بخوانی. حالا می‌فهمم چرا گفت راضی نیستم.

***

پسرعمه‏ام آخوند است. استاد دانشگاه است. استاد من است. دانشجویان در کلاس همه او را استاد و حاج‏آقا صدا می‏زنند. اما بعد از کلاس فحشی نیست که به او ندهند. کسی نمی‏داند پسرعمه‏ی من است. بیچاره عمه‏ام!!! گاهی من هم جوگیر می‏شوم و هم‏کلاسی‏هایم را همراهی می‏کنم!

***

برادرم به خواستگاری رفت. همه فامیل به جز همسر آینده‏اش! با این ازدواج مخالف بودند. چون آخوند بود!

***

راهنمایی بودم. پدرم با موتورش مرا به مدرسه می‏رساند. بچه‏ها به من می‏گفتن «طوله شیخ». از آن به بعد همیشه آن مسافت طولانی را پیاده می‏رفتم.

***

پدرم آخوند است. قبل از اینکه آخوند شود مسئولیت‌های زیادی داشت. مسئول بنیادشهید، بخش‌دار، مسئول جهاد سازندگی، سپاه و ... . ولی حالا فقط آخوند است. هرچند معاونان او معاون وزیر شده‌اند!

***

یکی‌ دوبار  پدرم مسافرت بود و من مجبور بودم شهریه‌ی او را دریافت کنم. مدرسه‌ی فیضیه. صف‌های شصت هفتاد نفری از طلاب. ساعت‌ها معطل در صف. نوبتم که می‌شود اول کارت را می‌بیند. می‌گوید این که تو نیستی.
- پدرم است. مسافرت رفته بود. من را فرستاد.
با تندخویی می‌گوید: نه پسر! نمی‌شود. برو بگو خودش بیاید.

شناسنامه‌ام را به همراه دارم. نشانش می‌دهم و می‌گویم: به خدا من پسرش هستم. یکی از طلاب که مرا می‌شناسد جلو می‌آید و حرفم را تضمین می‌کند.

چند عدد دفتر را باز می‌کند ، اسم پدر را پیدا می‌کند و تیک می‌زند. چندین بار آن چهار هزار تومانی را که قرار است به من‌ بدهد را می‌شمارد و در نهایت راضی می‌شود که از آن دل بکند. خوب راهکار درآوردن اشک را بلد است! البته نه اشک سختی کار. اشک دیدن مظلومیت‌های یک آخوند.

 

تا اینجای نوشته‌ام بدون هیچ واهمه‏ای، حرف دلم را گفتم. حال هم آخرین جمله‌ام را بدون هیچ تکلف و دو رویی می‌گویم:
پدرم آخوند است و من به پدرم افتخار می‌کنم.




کلمات کلیدی :