سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پراکنده گویی های یک ضمیر ناخودآگاه!

ارسال‌کننده : در : 87/9/16 2:6 صبح

رهایمان نمی کند این ضمیر ناخودآگاه حرف نشنو!
هر چه می خواهیم این ذهن را آزاد بگذاریم تا راحت بتواند چیزی بنویسد، نمی شود که! باز تا یاد موضوع می افتم هی چند تا چیز به زور خودشان را جا می کنند در ذهن مبارک!
و اما افاضات این ضمیر ناخودآگاه:
1. اول از همه تا اسم سفر رو شنیدم، یعنی خوندم، یکی شروع کرد تو دلم شعر خوندن:
...
نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر(!)، که هر چه کرد، او کرد!
2. شعره که تموم شد، نوبت رسید به اقسام دیگر ادب پارسی انگار، باز شروع کرد به خوندن:
بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی!
3. یه دفعه خیلی بی ربط بی خیال می شه زبان شیرین پارسی رو، فکر کنم از رو جوگیری، یا نمی دونم هر چیز دیگه، یه آیه می خونه:
... وقال إنی مهاجر إلی ربی...
.
.
.
افاضاتش تموم شده و من نشسته م دارم به این پراکنده گوییاش فکر می کنم!
به این که هجرت و سفر چه ربطی بهم دارن؟
به این که ایمان دارم بسیار سفر باید...
به این که خوب یا بد بودن هر چیر، نه فقط سفر، فقط به دید تو بر می گرده!
به اینکه...

ته نوشت:
درسته جناب مدیر نیستن، جانشینشون که هستن! الان میان و توبیخ می شم برا این که این ده مینه نه دومین! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!


کلمات کلیدی :