سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سراب آفتابه ب

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 87/9/24 11:0 صبح

نگاهم به آفتابه‏ی پر از آب بود. همین که سرباز جلوم سبز شد، فرز و چابک، با هر دو دستم لوله‏ی آفتابه را چسبیدم و آن را به دهان گرفتم. نگاهم به آب داخلآفتابه بود. گرم بود و کثیف. بوی گندش می‌پیچید زیر دماغم. تعدادی کرم ریز توی آب لول می‌خوردند.

سرباز با دستی آفتابه را می‌کشید و از پایین هم نیش پوتینش می‌نشست رو ساق پایم. هر چقدر تقلا می‌کرد، افاقه نکرد. چند نفر از سربازها آمدند کمکش. با مشت و لگد افتادند به جانم، اما من دست‌بردار نبودم. سرباز تا رمق داشت زور می‌زد و آفتابه را می‌کشید. تمام حواسم به آبی بود که داشتم با حرص و ولع سر می‌کشیدم. مشت سنگین سربازها، یکریز روی سر و صورت و دنده‌هایم پایین می‌آمد. سرباز، یک‌نفس آفتابه را می‌کشید، اما من به هیچ قیمتی حاضر نبودم رهایش کنم. گروهبان یکریز فریاد می‌زد: «مهدی! ولش کن.»

یکهو متوجه شدم که لوله‏ی آفتابه توی دست‌هایم است. سربازها دست از زدن کشیدند و مات شدند به آفتابه‏ی بدون لوله. چهره‏ی افسر عدنان سرخ شد و رگ‌های گردنش زد بیرون. نتوانست خشمش را پنهان کند. باز گیر کرده بودم و پیه همه چیز را به تنم مالیدم. می‌دانستم مجازات کنده شدن لوله‏ی‌ آفتابه کم نیست.

افسر جلو آمد. دندان قروچه‌ای کرد و دیوانه‌وار لوله آفتابه را از دستم کشید. کوبید روی آسفالت کف محوطه و رو به سربازها گفت: «عقاب هذا شدید».(1) و رفت طرف ساختمان فرماندهی.

بچه‌ها آرام و گرفته نگاهم می‌کردند. نگاهشان پر از غم بود. خودم هم می‌دانستم خریت کرده‌ام؛ ولی کار از کار گذشته بود. این را هم می‌دانستم که بعد از مجازات، می‌برندم انفرادی. قبلاً چند بار رفته‌ بودم. کفش پر از شیشه خرده است. آن قدر تنگ و ترش که نمی‌توان پاها را دراز کرد. سربازها دوره‌ام کردند. ین بار ضربه‌های کابل و باتوم هم به مشت و لگدشان اضافه شد. سرم را در پناه دست‌هایم گرفتم. از دو ـ سه جا شکافت و خون راه کشید روی صورتم.

رمقی برایم نمانده بود. بی‌جان افتادم کف محوطه که به دستور گروهبان خمیس رهایم کردند. خونی را که توی دهانم جمع شده بود، خالی کردم زمین. از بینی‌ام بود. به دستور گروهبان، دو نفر از آنها بازوهایم را گرفتند و بردند طرف انفرادی.

1. باید مجازات سختی بشود.

منبع: آزادگان بگویید، بر اساس خاطره‏ی مهدی پورسلیمی (اینجا)




کلمات کلیدی : آفتابه، اسیر، عراقی، دفاع مقدس