سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کز سنگ ناله خیزد...

ارسال‌کننده : سیدمحـمـدرضـافـخـری در : 88/4/25 11:22 صبح

بنام خدا

حامد خان، از بنده هم خواسته‌اند به نوعی غزل خداحافظی را بسرایم. انصافاً بسیار سخت است، از چند جهت.

اول اینکه ما انسانها اهل انسیم، و دل کندن همیشه دشوار بوده‌است. صحنه های وداع، از شکوهمندترین صحنه‌های ادبیات ماست.

دومین اینکه، دوست‌ندارم شاهد تعطیل شدن یک وبلاگ خوب و جذابِ دارای مخاطب باشم، به ویژه اینکه در پارسی بلاگ، افتخار میزبانی‌اش را دارم.

سوم اینکه، از این رهگذار، پیشرفتهای خوبی را در بین دوستان نویسنده و خواننده ی این وبلاگ شاهد بودیم و خاطرات تلخ و شیرین فراموش نشدنی از دو دقیقه‌ای های اینجا داریم و این روند می‌تواند با شتاب، ادامه یابد.

چهارم اینکه حامد را دوست‌دارم، و دلم نمی‌آید در ملاعام با او مخالفت کنم، اما از چند وقت قبل که گهگاه زمزمه تعطیلی این وبلاگ را سر می‌داد، با این کار مخالف بودم. هر چند به او تا حدی حق می‌دهم، چرا که سرپا نگه‌داشتن یک وبلاگ پویا درطول زمان انصافاً کار طاقت‌فرسائی است، اما تعطیلی، شاید گزینه خوبی برای رفع مشکل نباشد. حداقلش می‌شد مدیریت را به دوست دیگری واگذارکنند، رویه‌ای که زیاد در وبلاگستان و برای وبلاگهای پربازدید اتفاق می‌افتد.

افزون بر آن، به نظر من، خیلی بهتر بود قبل از اعلام تعطیلی، با گروه نویسندگان که هر کدام به نوعی در توفیق این وبلاگ سهیم بوده اند مشورت می ‌شد. فکر می‌کنم، هنوز هم دیر نباشد و بشود با اعمال تغییرات در مدیریت و ساختار و ... این جایگاه صمیمی را تخریب و حذف نکرد.

در هر صورت، بنده هم مانند دیگر نویسندگان، این وبلاگ را دوست داشته و دارم و امیدوارم این جایگاه، که برای مخاطب دار شدنش زحمات زیادی کشیده شده و همه‌ی نویسندگان در این توفیق سهیم بوده‌اند، به این راحتی از دست نرود و با جوش و خروشی نو و انرژی تازه، باقی بماند.

در آخر هم وظیفه خود میدانم از حامد عزیز بابت زحمات زیادی که برای این وبلاگ کشیده‌اند صمیمانه تشکر کنم. چه این وبلاگ خاموش‌شود و چه باز بسراید، تلاشها و دلسوزیهای جناب مدیر فراموش ناشدنیست.

باقی بقایتان




کلمات کلیدی : وداع