سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این هفته

ارسال‌کننده : در : 87/12/9 10:16 عصر

سلام

امروز اقای مدیر از بنده خواستند که این هفته من عهده دار مدیریت دومین باشم .منم از خدا خواسته با کمال میل قبول کردم.

برای انتخاب موضوع هفته خیلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که:

شنبه سایه خانم با موضوع پیک نوروزی

یکشنبه اقا اسماعیل با موضوع سوتی

دوشنبه اقا رائد با موضوع ریاضی

سه شنبه فاطیما خانم با موضوع نانوایی

چهارشنبه کوثر خانم با موضوع خانه تکانی(میتونه در رابطه با خانه تکانی دل ،خونه و حتی کامپیوتر خونتون باشه.)

 پنج شنبه جناب مدیر با موضوع کشکول

و بالاخره جمعه اقای فضل الله نژاد با موضوع سینما

 مطالبی رو با قلم خوبشون به بازدیدکنندگان پیشکش کنند.

فکر میکنم در تمام موارد حتما خاطره ای دارید که برای ما بازگو کنید.

نکته مهم: (اگر کسی در روز مقرر پستی را اماده نکرده بود و ان روز دومین به روز نشد فرد مذکور به مدت دو هفته در لیست نویسندگان قرار نخواهد گرفت، بیایید برای دیگران ارزش قائل شویم.)

یاعلی

 




کلمات کلیدی :

بازم نظرات؟

ارسال‌کننده : در : 87/12/8 1:14 صبح

اول که دیدم اقای مدیر اومدن و موضوعی رو برای
هفته قرار دادن خوشحال شدم و بادیدن موضوع داستان نویسی به شرط اینکه هر کسی به
دلخواه ادامه اش بده، خیلی بیشتر خوشحال شدم و منتظر نوشتن جناب رائد بودم که از
کلیات داستان سر در بیاورم. ولی با دیدن ان جملات و پیشنهادات و... شدیدا توی ذوقم
خورد و اصلا نخواستم بقیشو بخونم.

اخه منتظر داستان بودم نه نظرات و انتقادات.

راستش نسبت به پیشنهاد نه فکری کردم و نه درصدی احتمال میدم که پیشنهادات عملی بشه. اخه سابقه داشته که توجه چندانی بهش نشده.ولی با
نظر زینب خانم که "
یه روزی که نوبتشون بود و حالا بنا به هر دلیلی نتونستن بنویسن و خب مثلا
از چشم و ابروی موضوع خوششون نمی اومد یا هر دلیل دیگه، بزرگواری کنن و
حتما یه متن کوچولویی چیزی بذارن و بگن که نمینویسن."



خواستم از خودم بنویسم که منصرف شدم.نگهش میدارم
واسه بقیه پستها در هفته های اینده که با موضوع هم همخوانی داشته باشه.

                                                                                                                                                       یا علی




کلمات کلیدی :

پیشنهاد ندارم

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 87/12/7 5:33 عصر

راستش من ایده و پیشنهاد خاصی برای دومین ندارم. در هفته‌های گذشته پیشنهادات و انتقادات زیادی در مورد این وبلاگ مطرح شد که نسبتا کامل و جامع بود و فکر نمی‌کنم چیزی از قلم افتاده باشه.
پیشنهاداتی که آقا رائد داده بودند هم هرچند جالب بود اما با نگاهی به آرشیو وبلاگ مشخص می‌شه که قبلا عملی شده و چندان جواب نداده.
کلا ارادت داریم و تو این روزها ما رو دعا کنید.

بعد التحریر:
این طور که مشخص است جناب پارسی‌بلاگ نظرات را مورد فیلتر شخصی خود قرار داده و همه نظرات را خود به خود حذف می‌کنند! بنده بی تقصیرم. هر چه هم غیبتم را کرده‌اید راضی نیستم و گناهم را به خدمتتان پیوست می‌کنم. همچنین ارسال ثواب‌هایتان موجب امتنان است.



کلمات کلیدی :

نچ، نمی آید!

ارسال‌کننده : در : 87/12/6 4:31 عصر

طبق گفته ی جناب رائد و البته چون من زینب حرف گوش کنی هستم، print(استادمان می گوید وسط متن فارسی از کلمات انگلیسی تابلو! استفاده نکنید.اگر هم معادل فارسی پیدا نکردین و یا فارسی اش منظور را نمی رساند با حروف انگلیسی بنویسید نه فارسی!) خلاصه اش print گرفتم و پاره اش کردم!! پیشنهاداتم را می گویم. خب من نوشتم، بعد که یک بار از رویش خواندم دیدم فقط جمله بندی ها عوض شده و مضمونش همان چیزهایی است که سایه جون و جناب رائد ذکر کرده اند. پس بیان دوباره اش می شود توهین به خواننده.

«من به دوستان و همکاران گرامی توصیه میکنم اگه یه روزی که نوبتشون بود و حالا بنا به هر دلیلی نتونستن بنویسن و خب مثلا از چشم و ابروی موضوع خوششون نمی اومد یا هر دلیل دیگه، بزرگواری کنن و حتما یه متن کوچولویی چیزی بذارن و بگن که نمینویسن.» باز هم به خاطر حرف گوش کن بودن زینب و این توصیه ی به جای سایه جون، اعلام می نمایم که پیشنهاد تازه ای به ذهنم نرسید. البته باور بفرمایید که با چشم و ابرو و... موضوع هیچ مشکلی نداشتم ها. اندکی هم فکر کردم ولی بی نتیجه بود دیگر. آخرش هم پیشنهادم نیااامد.

به امید بهتر تر شدن دومین!

 نقطه سرخط.




کلمات کلیدی :

همین و همین

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 87/12/5 6:54 عصر

خیلی دیره ؟؟؟
خب می دونین آخه یه مقدار متن دیروز دیر رفت بالا و خب زیاد کار قشنگی نبود که من دوساعت بعدش متن بنویسم (پیدا کنین سن پرتقال فروش رو) و تازشم منم دیشب یه مقدار خستم بود و دنبال بهانه بودم و مغزمم کار نمیکرد و خلاصه این شد که اینطورکیا شد و من الان نوشتم. (اسمایلی یه آدم توجیه کننده ی خسته ی دنبال بهانه)

خب، گفتنی ها رو جناب رائد فرمودند و منم یکی دو نکته به نظرم میرسه که میگم. دو مین یه وبلاگ پربازدید  هست. اگه بازدیدکننده های جانبی رو بی خیال بشیم همین آمار روز دو مین نشوندهنده ی روزانه چیزی حدود ..... (چی شد این آمار روز؟ چرا قالب جدید نشونش نمیده؟) .... داشتم میگفتم آمار بازدیدکننده های وبلاگ روزانه چیزی حدود 5000 نفره (کی به کیه، نشون که نمیده) از شوخی گذشته، دو مین روزانه چیزی بین 170 تا 300 بازدید کننده داره. من به دوستان و همکاران گرامی توصیه میکنم اگه یه روز که نوبتشون بود و حالا بنا به هر دلیلی نتونستن بنویسن و خب مثلا از چشم و ابروی موضوع خوششون نمی اومد یا هر دلیل دیگه، بزرگواری کنن و حتما یه متن کوچولویی چیزی بذارن و بگن که نمینویسن. خدا رو خوش نمیاد که بازدید کننده ها هی رفرش کنن و ...نچ خبری از نوشته روز نباشه و اونموقع تو دلشون .... (سانسور)

مطلب بعدی در خصوص ارزش گذاری به بار نوشته های دو مینه. خواهشا طوری نباشه که با خوندن نوشته و متن آدم حس کنه که متن از سر بی حوصله گی و کمبود وقت و از این حرفا نوشته شده. واقعا حیفه که اینهمه بازدید کننده بیان و مثلا با یه مطلب بی ربط به موضوع و از سر باز کنی روبرو بشن.

همین. چیز دیگه به ذهنم نمیرسه. خب هر چی هم به ذهنم میرسه میبینم که جناب رائد به نوعی به اون اشاره کردند و یا میبینم جنبه ی انتقاد پیدا میکنه. پس همین.

آهان اینم هست. البته فقط یه توصیه هست. نه زوره و نه اجبار. معمولا تو وبلاگ آدم مینویسه که بیان و بخونن و اگه این نبود که توی یه دفتر 40 برگ مینوشتیم.. و خب من یکی عقیده ی شخصیم اینه که این خیلی بده که ما برا نوشته های همدیگه ارزش قائل نباشیم و توجه نشون ندیم. این رو نه فقط به نویسنده ها ، که خطابم به بازدیدکننده ها هم هست. آخه روزی 300 تا ساکت و بی صدا میایید و میرید که چی بشه؟ یه ای ولی.. یه آفرینی ... یه اه اه ی ...چه میدونم! خب انقدر ساکت نیایید و برید دیگه...
حالا همین.

اوخ اوخ آمار رو الان اون پایین دیدم..




کلمات کلیدی :

پیشنهاد روشن

ارسال‌کننده : رائد در : 87/12/4 10:6 عصر

یادم باشد همین الان داشتم می‌نوشتم، یک حرکت ناخودآگاه باعث شد همه‌ی چیزهایی که نوشته بودم بپرد. سلام آقای پارسی‌بلاگ.

خب. از این که بگذریم، نوشته بودم که بیاییم و این هفته یک کودتای خزنده انجام بدهیم و موضوع را عوض کنیم. البته خیلی کار بدی است که آدم دستور مدیر را بی‌خیال شود، اما فکر نمی‌کنم همینگوی هم توانسته باشد دوازده ساعته یک داستان خلق کند، آن هم داستانی که چند نفر دیگر هم بخواهند پی آن را بگیرند و ادامه‌اش بدهند.

علاوه بر این،‌ بالاخره تکلیف وبلاگ ما هنوز روشن نیست. نمی‌دانیم قرار است این‌جا چه اتفاقی رخ بدهد. البته می‌دانیم وبلاگ است و گروهی بودن‌اش را هم می‌دانیم، اما بیش از این چیزی نمی‌دانیم.

این هفته، پیشنهاد بدهیم. گله‌گذاری و انتقاد و «کاش اون وقت اینجوری نشده بود» و «من اصلا حالم بد شد وقتی اونجوری شد» را بگذاریم کنار و پیشنهادهای روشن و کاربردی بدهیم برای ادامه‌ی کار دومین.

اول از خودم. بیاییم و برای هر روز، یک موضوع مشخص، یا یک قالب مشخص بگذاریم. مثلا کلی نوشته بودما. آدم با چه انگیزه‌ای بنویسه! نق زدن بسه. خب. قالب‌هایی مثل طنز، «گیر دادن به یک خبر»، گفت‌وگو، حدیث با توضیح کوتاه. خب من چند تای دیگه هم نوشته بودم که الان یادم نمی‌آد. موضوع هم مثل بهداشت و سلامت، فرهنگ و اجتماع، دین و زندگی(بله. می‌دونم یاد دبیرستان می‌افتی، اما زمان ما اسم‌ش یه چیز دیگه بود!) و ایضا این‌جور چیزها.

پیشنهاد دوم. خب بابا جان من. وقتی حال نوشتن نداری، مجبور نیستی که همین جوری یه چیزی بنویسی که نوشته باشی. خب ننویس اصلا. نه. بنویس. ولی حالا سعی کن توی همون بیست و چهاااااااار ساعتی که وقت داری، به‌ش فکر کنی و یه چیز به درد بخور بنویسی. به خودم هم دارم می‌گویم به خدا. هر وقت هم چیزی نوشتیم، -به جان من- بیاییم یک بار با این دید که «اینی که نوشتیم به چه دردی می‌خوره حالا» نوشته‌مان را بخوانیم. و انصاف بدهیم و اگر به درد نمی‌خورد همان جا پرینت بگیریم و پاره‌اش کنیم.

پیشنهادهای من تمام شد. برای این که به درد نخور نشود، ادامه نمی‌دهم. چیز دیگری اگر به ذهن‌ام رسید، یا همین جا اضافه می‌کنم و یا توی نظرات می‌نویسم.

یک پیشنهاد به درد بخور؛ وقتی می‌خواهید «اینتر» بزنید و برید پاراگراف بعدی، دو تا «اینتر» بزنید. به اندازه‌ی نوشته‌ها هم دست نزنید. و ایضا به رنگ‌اش.



کلمات کلیدی : داخلی

آغاز به کار دوبارکی!

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 87/12/4 1:52 صبح

تاخیر داشتم. می‌دانم. نیازی به بیان علت تاخیر که نیست؟ خداشاهد است این روزها فقط 4 ساعت در شبانه روز می‌خوابم و بقیه‌اش را مشغول درس و فعالیت‌هایی هستم که مسئولیتش را برعهده گرفته‌ام. با اینکه سخت است ولی برایم شیرین است. کلی تجربه جدید کسب کرده‌ام. مگر اینجا خانه خاله‌ است که شروع کردم به حرف زدن؟ بقیه‌ی اخبار و حرف‌هایم را می‌گذارم برای کشکول.

خب راه افتادیم دیگر. یعنی وبلاگ راه افتاد. همین.
علی‌الحساب اقا رائد عزیز فردا لطف کنند یک داستان را شروع کنند و دوستان هم ادامه بدهند. با این تفاوت که داستان هر روز تمام می‌شود. یعنی هر کدام از بزرگواران بنا به سلیقه‌شان داستان را به اتمام می‌رسانند و ما هر روز یک داستان جدید می‌خوانیم. فقط آقا رائد بزرگواری کنند زیاد قضیه‌ی داستان را روشنفکری نکنند که ما هم بفهمیم در داستان چه می‌گذرد. قرار است بتوانیم ادامه‌اش بدهیم که هیچ؛ به پایان هم برسانیمش.

برنامه‌ی این هفته:
یکشنبه: رائد. دوشنبه: سایه. سه‌شنبه: زینب. چهارشنبه:حامد. پنج‌شنبه: سلما. جمعه رائد!

سفارش به کوتاه نویسی نمی‌کنم. می‌دانم تاثیری ندارد. ولی جان مادرخانم‌تان مختصر و مفید بنویسید.
بزرگواری کنید بعد از پایان مطلبتان یک پیشنهاد برای موضوع هفته‌ی آینده‌ی وبلاگ مرقوم بفرمایید.
قالب جدید کمی ایراد دارد. می‌دانم. چشم. درست می‌شود به زودی. این‌قدر نق نزنید.



کلمات کلیدی :

<      1   2   3