سفارش تبلیغ
صبا ویژن

راز2

ارسال‌کننده : در : 86/10/21 12:0 صبح

هنگامی که به خورشید می نگرید....... سایه ای نخواهید دید.

هلن کلر

 




کلمات کلیدی :

راز1

ارسال‌کننده : در : 86/10/21 12:0 صبح

هدفی که به درستی تعیین شده باشد،

نیمی از آن تحقق یافته است.


کلمات کلیدی :

دهه تحول

ارسال‌کننده : در : 86/10/20 12:9 عصر

دیباچه عشق و عاشقی باز شود
دلها همه آماده  پرواز شود
بابوی محرم الحرام توحسین
ایام عزاو غصه آغاز شود

آیت الله فاطمی نیا:
دهه اول محرم، دهه تحول ست. موانع فیض را( بی احترامی به والدین یا حقی که برگردن داریم) برطرف کنیم.
 




کلمات کلیدی :

باز هم هدیه مخابرات

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/10/19 6:5 عصر

همیشه موبایلم قطع میشد، الان تلفن خونه!
بیایید از این به بعد صرفه جویی کنیم.

پ.ن: خواستم کسی گوشمو نگیره که چرا دیر نوشتم.




کلمات کلیدی :

خیالی خیالین

ارسال‌کننده : در : 86/10/17 11:45 عصر

باز سیاهی بود و سایه درختان قد کشیده و وحشت و تنهایی. شروع کرد به دویدن و فرار از اون خیال موهوم. با به شماره افتادن نفسش از ترس و حسِ گرمای دست مردانه ای که عرق رو از پیشانیش پاک میکرد از خواب پرید مثل تموم یک ماه گذشته، هر زمان با این کابوس بیدار می شد، او رو می دید که نشسته و نگاهش می کنه. با مهربونی پیشانیش رو پاک کرد، موهایش را به کناری زد و یک لیوان آب داد دستش. آب رو خورد و.....باز که تو بیداری؟؟.....و دوباره همون پاسخ تکراری:
داشتم نگاهت می کردم، آخه دلم برات تنگ شده بود. می فهمی عزیزم، تنگ.
و او لبخندی زده بود و مثل تموم اون یک ماه نفهمیده بود.
حالا ماههاست  که هرشب با خیال اون دستهای محکم که عرق ترس از کابوس شبانه رو از پیشانیش پاک می کنه از خواب بیدار میشه. اما؛ دیگه از اون نگاه گرم و دست های محکم خبری نیست. توی شبهای بیداری، اون انتخابش رو کرده بود. بین عشق زمینی و رفتن، دومی را برگزیده بود. حالا یکی رفته و یکی مانده، آن یکی به عاشقان گمنام سرزمین زیتون پیوسته و، این یکی مونده تنها با کابوس های شبانه و ترس  و سایه درختان قد کشیده ودل بستن به خیالی خیالین.




کلمات کلیدی :

ادب

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/10/17 3:25 عصر

                                                                   

(قسمت بالا فحش به زمین و زمان می‏باشد که به علت مخاطبین زیاد این وبلاگ، سانسور شده است.) و حال ادامه‏ی پست:
زور که نیست، نمی‏خوام با ادب بشم. به تو چه که ادب از که آموختم! بزغاله‏ی                                                   
(ادامه‏ی همان فحش‏ها، ولی این بار رکیک‏تر است)

افاضات التهیه: زور که نیست، خب نمی‏خواد با ادب باشه. شما شاهد باشید که من چقدر تلاش کردم که با ادبش کنم و چقدر براش مثال و نمونه آوردم.




کلمات کلیدی :

ادب

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/10/17 3:17 عصر

قرار ما کافی‏شاپ جردن.
می‏دونی که اون مناطق بالای شهره و باکلاس.
بی خیال چادر چاقچور شو. یه صفایی هم به سر و صورتت بدی خیلی عالی می‏شه.
با اون نگاه خوشگلت.

افاضات التهیه:ادب از که آموختی؟ از ....ر !




کلمات کلیدی :

ادب

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/10/17 3:14 عصر

جگرمو امشب سوزوندی و آتیش زدی و خاکسترش هم بر باد دادی.

افاضات التهیه:

ادب از که آموختی: از خودت!




کلمات کلیدی :

ادب

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/10/17 3:4 عصر

در جشنی که من به عنوان مجری بودم. در قسمتی از برنامه باید برای بچه های زیر هفت سال (هم سن و سال خودم) یک مسابقه برگزار می‏کردم.
برای برگزاری مسابقه فکر جدیدی به ذهنم رسید که نمونه‏اش رو ندیده بودم و به نظرم جالب میومد.

خب آقا کوچولو مسابقه از این قراره که شما باید یک جمله رو بگی تا من سه بار تکرار کنم. اگه تکرار کردم که می‏ری می‏شینی، اما اگه نتونستم تکرار کنم جایزه رو می‏بری.
آقاکوچولو: ادب از که آموختی؟؟ از بابام!!
تو برنده شدی برو جایزه‏ات رو بگیر.

افاضات التهیه:
ادب از که آموختی؟ از اون آقاکوچولو!




کلمات کلیدی :

ادب

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/10/17 2:59 عصر

درد، تنها دردیه که از همه طرف درده.

افاضات الخفیه:
ایده‏ی جمله مال من نیست ولی جمله‏اش مال خودمه.
ادب از که آموختی، از درد کشیده‏ها.




کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4   5   >>   >