سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/6/12 2:26 عصر

سلام
بالاخره بزرگواران اجازه دادن که ما هم توی وبلاگ یک یادداشت بنویسیم تا احیانا عقده ای بار نیائیم. عیبی نداره، ما هم خدایی داریم.
چون وقت کمه سریع می رم سر اصل مطلب. هر چند که خب ممکنه از 2 دقیقه بیشتر بشه و با توجه به حق وتویی که اینجانب برای خودم قائل هستم، هیچ اتفاق خاصی قرار نیست بیفته.
کسانی که در بحث وبلاگ دو مین هستن تازه گی ها توی این وبلاگ حرف کودتا و اخراج و نمیدونم مخملی و اینا رو زیاد شنیدن. هر کسی دم از یه کودتا میزنه، اصلا هم مهم نیست چون ما جامون بسی محکمه و بیدی نیستیم که به این بادها بلرزیم.
دیشب روی ساختار وبلاگ یه کم فکر کردم (برای حداکثر دو دقیقه فقط فکر کردما، چون اینجا باید همه چیزش دو دقیقه ای و طبق قانون پیش بره) به یه سری طرح هایی رسیدم که ان شاالله از امروز توی وبلاگ با همکاری بقیه دوستان باید اجرا بشه.
برنامه کاری جدید:
با توجه به عدم همکاری چند تا از دوستان در این وبلاگ برنامه جدید کاری به شرح ذیل اعلام می شه:

شنبه:روزمره-سوتک
یکشنبه:داستان اخلاقی- فاطیما
دوشنبه:عکس و توضیح مختصر- مجاهد
سه شنبه:من او-سایه
چهارشنبه:سیاسی اجتماعی- ایمان
پنج شنبه:مصاحبه با وبلاگ نویسان یا مطلب طنز- حامد
جمعه:از وبلاگستان(مطالب کوتاه و منتخب وبلاگهای دیگر از تمام بلاگ سرویس ها با منبع)-کوثر
نکته ای که شاید جدیدتر بکنه طرح رو اینه که برنامه کاری به همین جا ختم نمی شه ، چون یک هفته در میون جاها تغییر می کنه و هر نویسنده باید به جای یه نویسنده دیگه مطلب بذاره. به این صورت:
شنبه:روزمره- مجاهد
یکشنبه:داستان اخلاقی- کوثر
دوشنبه:عکس و توضیح مختصر- حامد
سه شنبه:من او :سوتک
چهارشنبه:سیاسی اجتماعی-سایه
پنج شنبه:مصاحبه با وبلاگ نویسان یا مطلب طنز- ایمان
جمعه : از وبلاگستان-فاطیما


چند تبصره برای دل خودم :
همیشه سعیم بر این خواهد بود که برای نوشته های دیگران هم اظهار نظر کنم.
اگه وبلاگی رفتم و خواستم برای وبلاگ شخصیم نظری بذارم اگه حس و حالش بود با ایدی دومین هم نظر میذارم.
سعی می کنم نوشته هام رو به صورت منظم،کوتاه و جذاب بنویسم .
روزای نوشتنم از الان مشخصه.یک هفته پنج شنبه که مصاحبه است. یک هفته هم دوشنبه که عکسه. می تونم از همین الان چند تا پست رو برای این روزا ذخیره کنم.
اگه احیانا مشکلی برام پیش بود و مثلا نتونستم این هفته پنج شنبه یادداشتم رو بنویسم ، یکی دو روز قبلش با ایمان صحبت می کنم که این هفته زحمت یادداشت رو به جای من بکشه تا وبلاگ یک روزش بدون یادداشت نمونه.
دوست دارم با همه نویسنده های دیگه وبلاگ هم ارتباط داشته باشم و از اونا هم نظر خواهی و همفکری کنم.بنابراین ایدی بقیه بچه ها رو ادد می کنم.
اگه مطلب قشنگی رو یکی دیگه از بچه ها نوشت منم برای اعضای لیست مسنجرم ارسال می کنم.

اخرین نکته: این هفته همون برنامه بالا اجرا می شه. یعنی فردا که سه شنبه است سایه خانم مطلب من او را باید بنویسند. حالا اینکه من او یعنی چی و من از کجا آوردم خودمم نمیدونم. دیگه مشکل سایه و سوتک هست که این به ذهن من رسیده.

فعلا همین.




کلمات کلیدی :

اثر کردار بد در برزخ

ارسال‌کننده : در : 86/6/11 4:0 صبح

یکى از بزرگان اهل علم و تقوى فرمود: یکى از بستگانشان در اواخر عمرش ‍ ملکى خریده بود و از استفاده سرشار آن ، زندگى را مى گذراند.
پس از مرگش ، در برزخ او را دیدند که کور است . از علت آن پرسیدند؟ گفت : ملکى را خریده بودم ، و وسط زمین چشمه آب گوارائى بود که اهالى ده مجاور مى آمدند خود و حیواناتشان از آن استفاده مى کردند، و به واسطه رفت و آمد، مقدارى از زراعت من خراب مى شد. براى اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود، و راه آمد و شد را بگیرم ، به وسیله خاک و سنگ و آهک چشمه را کور نمودم و خشکانیدم . بیچاره مجاورین ده براى آب به جاهاى بسیار دور مى رفتند.


این کورى من به واسطه کور کردن چشمه آب است . گفتم : آیا چاره اى دارد؟ گفت : اگر ورثه ام بر من ترحم کنند و آن چشمه را مفتوح و جارى سازند تا دیگران استفاده کنند حالم خوب مى شود.
ایشان فرمود: به ورثه اش مراجعه کردم و جریان را گفتم و آنها پذیرفتند، و چشمه را گشودند و مردم استفاده مى کردند.
پس از چندى آن مرحوم را دیدم که چشمش بینا شده و از من سپاسگذارى کرد.

 

پینوشت:

من خودم از این داستان درس گرفتم که ما هرکار بدی را که در این جهان انجام بدهیم حتما در برزخ سزایش را می بینیم.و نتیجه دیگر اینکه سعی کنیم برای همه کسانی که میمیرند دعا کنیم و کار خیر انجام دهیم تا اگر اشتباهی در این دنیا مرتکب شده باشند،عذاب نکشند و بخشیده شوند

 

 




کلمات کلیدی :

مدیر نخواند!!!

ارسال‌کننده : در : 86/6/9 12:0 عصر

یا رفیق!
...
چی بگم آخه خدا رو خوش بیاد؟؟... اینم شد زندگی؟!... اصلا معلوم نیس ما این جا چی کاره ایم؟... کی به کیه؟!
خبر رسیده بود مدیر گرامی خلع شده و یکی از اخراجی های دلیر و غیور نشسته جاش... ما هم خوشحال از این پیروزی متن غرورآفرینمون رو برا تبریک آماده کرده بودیم...
من باور نمی کنم...
نه!... پست قبل کار مدیر نیس!!! 
مخاطبین آگاه و هشیار! فریب نخورید!...
من حدس میزنم کار عوامل نفوذیه... همکارایی که به ما اخراجیا خیانت کردن...
...
هر چیم تلاش کردم هیچ منبع آگاهی پیدا نشد که تکلیف ما رو روشن کنه!!
در هر حال من متن غرورآفرینی که تهیه شده بود رو میذارم در ادامه مطلب هرچند میدونم اگه واقعا مدیر برگشته باشهدیگه فاتحه ام خونده اس!!
ادامه مطلب...


کلمات کلیدی :

تولدم مبارک!!!

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/6/8 1:0 صبح

                                  بسم الله
چطوری شروع کنم؟؟
درست نمیدونم ، میدونین آخه این چیزا یه کم رو میخواد گفتنش. من رو هم که همه میشناسن که خوب، در این قبیل موارد کم رو هستم.
بابا جون هر آدمی یه روز به دنیا میاد و یه روزم از دنیا میره. خوب من الان براتون یه خبر خوب دارم .
امروز تولد منه
..... 

ای بابا چرا داد میزنین ،چرا کتک میزنین. شما برام تولد گرفتین؟؟ اها یادم اومد!!
ببینین،این اعلام تولد از دو حال خرج نیست:یا راسته یا دروغ.
اگه راست باشه دو حالت داره: یا قبلی دروغ بوده و الان راسته. یا این راسته و قبلی دروغ( چی شد ؟ هردوش یکی شد!!).
اگه دروغم باشه باز دوحالت داره: یکی اینکه قبلی راسته و این دروغ و یکی دیگه اینکه الان اینی که داره اینا رو مینویسه، من نیستم . اگه اینی که داره اینا رو مینویسه من نیستم دو حالت داره : یکی اینکه یکی با من شوخیش گرفته . دویم اینکه ...............
هکیده شدم، به زبانی ساده یعنی: 
هک شدم.
اگه یکی با من شوخیش گرفته یه حالت داره و بس. اونم اینکه یکی با من شوخیش گرفته و خلاص.
اگه هک شده باشم ، باز دوحالت داره: یکی اینکه، خودم خودمو هک کردم. یکی دیگه اینکه هکم کردن. اگه خودم خودمو هک کرده باشم، باز دو حالت داره : یکی اینکه دور از جون مگه عقلم پریده؟؟ دویم اینکه، ای بابا مگه عقلم رو از دست دادم!!!
اگه هکم کرده باشن، باز دو حالت داره ، یکی اینکه تلافی اون هک کردنای کشکول پرس رو در آورده باشن. دویم مرتبه اینکه ......بعله هک شدم.
حالا این حرفا رو ول کنین و تولدم رو جشن بگیرین . آخه میدونین از این موقعیتها کمتر پیش میادها. از من گفتن.  
پ.ن.
شما میدونین اینجا چه خبره؟؟
تولدمه ؟؟
من خودم، خودمم یا یکیه دیگه؟؟
اینجا هک شده؟؟
من که نفهمیدم اینجا چه خبره اما یحتمل دل خیلیا خنک رفته(به ضم ، خ و ن ، به لهجه  مشهدی غلیظ) برا هک شدنه اینجا.
اصل نوشت
به تلافی تموم هک کردنای کشکول ، آقا ما هم دو روز اینجا رو هکوندیم تا طعم شیرینش رو به استادمون بچشانیم.
بعد التحریر:
ما کی هستیم؟؟؟ عجب سئوالایی میکنینا!!! مگه عقلم رو از دست دادم ، یا مگه جونم رو از سر راه آوردم. شما تولد رو بچسبین.
تازشم ، یحتمل خودم باشم و ایندفعه، خوش داشتم که مزه هک رو به خودم بچشونم، پس خیلی ذوق نکنین.

 

 




کلمات کلیدی :

خدا کند که بیایی...

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/6/7 2:39 عصر

مهدی (عج) یک باور است... مهدی برای من یعنی امید به آینده، مهدی برای من یعنی آفتابی بودن همه‌ی روزها... مهدی برای من یعنی تمرین انتظار، مهدی برای من یعنی درک یک مفهوم

من آن شاخه گل نرگس را هرگز ندیده‌ام، مثل همه‌ی کسانی که امروز در آرزوی ظهورش، فریاد اشتیاق برمی‌آورند... انتظار کشیدن برای او که هرگز ندیده‌ای، آنقدر سخت است که هیچ انسانی غیر از یک شیعه‌ی واقعی نمی‌تواند درکش کند... اما... اما... اما...

اگر مهدی را ندیده‌ای و انتظارش را از اعماق وجود می‌کشی، آرام آرام یاد می‌گیری که مانند آن همشهری روشندلت باشی... آن روشندلی که هیچ آیه‌یی از وجود خالق را ندیده، اما هرجا را که می‌نگرد، عشق می‌بیند، آرامش می‌بیند و صفا !

عجیب نیست، دل‌انگیز نیست، فوق‌العاده نیست...؟ اینکه بدانی در حضورت، از اهالی خاندان علی، هنوز کسی باقی مانده؟ کسی که دلیل عشق است؟

آفتاب پشت ابر... خدا کند که بیایی...

نوشتن در چنین روزی، بی‌اندازه سخت و دشوار است. آنانی که ارزش و جایگاه قلم را درک می‌کنند، می‌دانند که چه می‌گویم. روزی که در آن، یگانه بازمانده‌ی خاندان علی و فاطمه، یک سال بر خزانه‌ی عمر خود می‌افزیاد می‌شود، اما به "ظهور" که نه به "حضور" نزدیکتر می‌گردد، و حداقل اینگونه است باور ما... اگر باور داشته باشیم که او می‌آید، و اگر باور داشته باشیم که ظهور او، گامی است به سوی عدل جهانی، آرامش جهانی و هر آن مفهومی که برای آدمی، لذت‌بخش و به همان اندازه دست‌نیافتنی ب نظر می‌رسد...

ببخشید اگر نتوانستم پست جدیدی برای دو دقیقه‌ی امروز بنویسم، و "خدا کند که بیایی..." اقتباسی بود از وبلاگ خودم. همانطور که گفتم، واقعاً سخت است بنویسی از آن وجودی که جهانی در انتظارش است و تو در این جهان سراسر انتظار، قطره‌یی بیش نیستی...




کلمات کلیدی :

تموم شده....

ارسال‌کننده : سایه ساروی در : 86/6/6 9:0 صبح

                                    باسمک یا راحم
جاری میشی و میریزی، نه اولش ذوب میشی، بعد جاری میشی و میریزی.
نه..... اصلا، اول میخونی ... بعد ذوب میشی .... جاری میشی و میریزی.
یه بار دیگه میخونی......با ترس از تموم شدن.....آخه تو خیلی ترسویی و اینو یادت نمیره

 نه درست دیدی......کوتاه، اما بی واهمه.
نمیتونی باور کنی، یعنی این چهار خط رو اون نوشته.
بعد از اونهمه...... حالا به این راحتی!!!!
تو دلت به خودت نهیب میزنی...... ایگنور شدی...
اونم نه از روزگار، از صفحه دلش....که کاش از صفحه روزگار ایگنورت کرده بود.
کاش باورت میکرد و.....
کاش میفهمید که تموم سعیت رو کردی.....
حالا که اون تمومت کرد، چرا خودت، خودتو تموم نکنی.
بعد بدون ترس ....
یه نهیب از نوع نهیبای آخر، تو داری تموم میشی.
بعد، تموم میشی.
من تموم شدم.
همین.
دل نوشت:

 دوست داشتن رو از کویر بیاموزیم که دریای بودنش رو به گرمای آفتاب بخشید.
غم نوشت:

فقط چند ثانیه وقت میخواد تا زخمهای عمیق در دل کسانی که دوستشون داریم ایجاد کنیم.اما سالها طول میکشه تا اون زخمها رو التیام بخشیم.
راز نوشت:
هیچوقت دل کسی رو با حرفامون خون نکنیم.
تموم نوشت:
من خستمه.
اصل نوشت
جدی نگیرین.




کلمات کلیدی :

پول بهتر است یا آرامش ؟؟

ارسال‌کننده : در : 86/6/5 5:36 عصر


عرضم به حضورتون که این اخوی ما چند شب پیش از کویت مهمان ما بود و خوب ما هم تموم سعی خودمون رو در جهت رفاه حال ایشون انجام دادیم و موقع خواب رختخوابی و کولری و هر اونچه میتونست که یه شب همراه با آرامش و آسایش رو فراهم کنه براش تهیه کردیم . اما چشمتون روز خنده دار که نه گریه انگیز نبینه...
غافل شدیم، دیدیم این بزرگوار یه پتو برداشته و رفته تو کوجه بیخ ماشینش خوابیده. حرف حسابش هم اینکه یه وقت ماشینم  اوخ نشه  و فردا روز اگر اتفاقی بیفته من نمی‏تونم خودم را ببخشم که پیش ماشینم نخوابیدم.
این جریان افسانه و داستان سازی نیست ها اا. حقیقت عزیز من. این یارو  شبا پیش ماشینش می خوابیده.
می‏خندی؟؟؟ می خوام ببین وقتی تیوتا کمری خریدی چه شکلی شب تنهایی می‏خوابی. 
حالا هی بخند
پ.ن.
یادش به خیر انشاء بچه گیامون(علم بهتر است یا ثروت). حالا می‏پرسم (ثروت بهتر است یا آرامش)؟؟؟!!!
یا اصلا، آسایش در خدمت ثروت، یا ثروت در خدمت آسایش؟؟؟




کلمات کلیدی :

از وبلاگستان4

ارسال‌کننده : در : 86/6/5 2:0 صبح

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
 
عارفى گفت : به یقین مى دانم که اعمال من پذیرفته درگاه خدواندى نیست . گفتند: چگونه است آن ؟ گفت : مى دانم که عمل باید چگونه باشد، تا پذیرفته شود. و مى دانم که من بدان شیوه عمل نکرده ام . پس مى دانم که اعمال من پذیرفته نیست .
از وبلاگ :http://www.hekayat85.blogfa.com/



کلمات کلیدی :

- از نزد من برخیز!

ارسال‌کننده : در : 86/6/4 1:0 صبح

شخصی در بنی اسرائیل فاسد بود. به طوری که او را بنی اسرائیل از خود راندند. روزی آن شخص به راهی می رفت  به عابدی برخورد کرد که کبوتری بر بالای سر او پرواز می کرد و سایه بر او انداخته است.
پیش خود گفت: من رانده شده هستم و او عابد است اگر من نزد او بنشینم امید می رود که خدا به برکت او به من رحم کند.
این بگفت و نزد آن عابد رفت و همانجا نشست. عابد وقتی او را دید با خود گفت: من عابد این ملت هستم و این شخص فاسد است او بسیار مطرود و حقیر و خوار است چگونه کنار من بنشیند، از او روگردانید و گفت:
- از نزد من برخیز!
خداوند به پیامبر آن زمان وحی فرستاد که نزد آن دو نفر برو و بگو اعمال خود را از سرگیرند. زیرا من تمام گناهان آن فاسد را بخشیدم و اعمال آن عابد را ( به خاطر خودبینی و تحقیر آن شخص) محو کردم.

منبع: کتاب یکصد موضوع
                                    پانصد داستان





کلمات کلیدی :

تقلب!!!

ارسال‌کننده : در : 86/6/1 11:10 عصر

یا رفیق!
وایسادم روبه روش و دارم عز و التماس می کنم حرفامو گوش کنه...
خیلی وقت پیش همه حرفاشو زده بود و من باور نکرده بودم... همه ی خواسته هاشو گفته بود و من...
فکر کنم دیگه از چشمش افتاده م!...
چند وقتی می شه سراغی ازش نگرفتم و حالا که دوباره دلتنگش شده م افتادم به غلط کردن و منت کشی...
هر چی بگه و هر کار کنه حق داره... کم در حقش نامردی نکرده م هرچند یه ذره ام زیر سر خودشه... این قدر هر بار بهم گفته دوستم داره... اینقدر هر بار گفته دست از سرم بر نمی داره... اینقدر هر بار که باهاش نامردی کردم زود بخشیدتم... خب پر رو شدم دیگه!
خداییش دوسش دارم ... خیلی... اما خب همین کاراشه که پر روم کرده دیگه...

همه چی تمومه... خوشگل... مهربون... رازدار... با وفا... آی دست بده ای داره!... آی هوامو داره!...  
فقط موندم با این همه کمالات چرا اینقدر به من ابراز محبت می کنه؟!! منی که هیچی ندارم پیش اون...
ولی خب واقعا هم دوستم داره ها... همه حواسش بهمه... همه آمارمو داره!... با کی میرم، با کی میام... چی کار می کنم... چی کار نمی کنم؟!... ولی خیلی با معرفته که به روم نمیاره...
منم که پررو... دیده م به روم نمیاره هرجا هر غلطی دلم خواست کردم و حالا که باز کم آوورده م... حالا که باز هواشو کرده م... اومدم شاید دوباره راضی شه...ادامه مطلب...


کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4      >