سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در صلح زندگی کنیم!

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/5/31 8:17 عصر

 

چرا نقد کردن بلد نیستیم و به جای بیان ایرادات و نقاط ضعف، بد و بیراه می‌گوییم و توهین می‌کنیم؟ چرا از پیشرفت دیگران حسرت می‌خوریم و سعی در حذف کردن رقبا داریم؟ چرا بزرگترهای خودمان را به لحاظ فکری و سطح تخریب می‌کنیم و همه‌ی نیرومان را به کار می‌گیریم تا آنها را دلسرد و ناامید بسازیم؟ چرا وقتی نظر مخالف را می‌شنویم، گر می‌گیریم، چشمانمان را می‌بندیم و فریاد می‌زنیم؟ همه‌ی این سوالات یک پاسخ دارد: ما مسلمان واقعی نیستیم!
آن چه نمازی است که بعدش دروغ و تهمت و افترا می‌آید؟ آن چه عزاداری و سینه‌زنی است که بعدش توهین و خشونت می‌آید؟ آن چه روزه‌یی است که به محض شکستنش، نگاه ناپاک و الفاظ زشت جاری بر زبان می‌آید؟ آن چه زکاتی است که بعد از پرداختنش، خبرچینی می‌آید و ناجوانمردی؟
اسلام دین پاکی، صلح و صفاست. اگر مسلمان واقعی باشیم، همدیگر را دوست خواهیم داشت. اگر مسلمان باشیم، برادر واقعی همدیگر خواهیم بود، ایرادات همدیگر را در خفا و به محترمانه‌ترین شکل ممکن تذکر خواهیم داد، اگر مسلمان واقعی باشیم، در صلح زندگی می‌کنیم و در آرامش، اگر مسلمان واقعی باشیم، محبت می‌کنیم، غذای خوب می‌خوریم، کلام خوب بر زبان می‌رانیم، موسیقی خوب گوش می‌دهیم، طبیعت خوب را نگاه می‌کنیم و به منجی و مصلح جهانی فکر می‌کنیم... مسلمان واقعی، انسان کامل این جهان و آن جهان است. هر دو با هم. اگر مسلمان واقعی باشیم، در قنوت خواهیم خواند: رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقده من لسانی...
راستی شما در قنوتتان از آن وجود مطلق، چه درخواستی می‌کنید؟




کلمات کلیدی :

شما دیگه چرا؟؟

ارسال‌کننده : سایه ساروی در : 86/5/30 2:0 صبح

                                                         باسمک اللهم
آقای قضا شما دیگه چرا؟؟
از شما بعید بود که خوراک روزنامه های آنچنانی رو فراهم کنین. شما دیگه چرا؟؟
شما که به استقلال در کار، اعتقاد دارین و رو اون پافشاری میکنین چرا؟؟
شما دیگه چرا آب به آسیاب منور الفکرانی ریخته که با انگ پوپولیسم قصد تحقیر دولت رو دارن، و از هر هایی، هویی ساخته و در کرنا دمیده تا به مقاصد خود برسند؟
یا بهانه به دست بوقهای تبلیغاتی به ظاهر اصلاح طلبانی داده که با نزدیک شدن به انتخابات به دنبال سوژه هایی اینچنینی گشته تا خوراک روزنامه های زرد خود را فراهم نموده و با شعار ما به دنبال تغییر و عدم تکرار اشتباهات گذشته خود هستیم، از مطالب اینچنینی بهره برده و سر تیتر روزنامه های خود قرار دهند.
یک روز عامه گرایی و تحقیر دولت، روز بعد حقوق از دست رفته زنان و روز بعد درج اعتراض جناب قضا به تغییر وزیر و روز بعد .......
که تازه اونموقع شما مجبور گشته که با بیانیه ای اهداف آنان در برداشت از سخنان خود را کذب شمرده و به مانند تشبیه بازداشتگاههای نیروی انتظامی به زندان ابوغریب در سال 84 که اینچنین جوی رو بوجود آورده و به دنبالش تکذیب و .... بماند.
شما که خودتون در جمع روسای کل دادگستری ها ، از ( توصیه و فشار زیاد) گلایه مند بوده و قضات رو به مقاومت در برابر این فشارها توصیه نمودین، چگونه به خودتون اجازه دادین که برا رییس قوه ای دیگه تعیین تکلیف نموده و اعتراض به عزل و نصب وزرایی که شرط اول ریاست جمهوری با اونها همین بوده که با نمایش اولین حرکات عدم توانایی از دور خارج میگردند، شما دیگه چرا؟؟
شمایی که هنوز باید در جهت اصلاح قوه قضائیه بسیار دویده تا به حد مطلوب برسانید شما دیگه چرا؟؟ بهتر نیست به جای تعیین تکلیف برا روسای قوای دیگه به اصلاح امور مربوط به قضا بپردازید تا بیش از این شاهد نابسامانی در این امر مهم نباشیم ؟؟
خلاصه آقای قضا از شما خیلی بعید بود ، (البته بعد از جریان سال 84 و اون تجربه ) گفتن حرف خام و تکذیب و خوراک روزنامه های آنچنانی و ........... بعید بود. خیلی بعید بود.آزمودن خطا برا بار دوم بعید بود.




کلمات کلیدی :

همسفر شدن با چلچله

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/5/29 1:37 عصر

 

اگه می‏خوای با چلچله//یه روزی همسفر بشی
باید ز راز عاشقی//همیشه باخبر بشی
تا آبی آسمونا//پرواز رو از سر بگیری
رو شونه‏ی ماه بشینی//کبوتر سحر بشی
تو دشت خواب و خاطره//عطر گلا رو حس کنیم
یه شاخه‏ی گل بچینیم//عاشق رهگذر بشیم
تو گلدون سپیده دم// یاس سپیدی بکاریم
واسه روزای عاشقی//از همه ساده‏تر بشیم...

وقتی حامد احسانبخش پیشنهاد داد که به جمع دلهای آسمانی وبلاگ دو دقیقه بپیوندم، کمی شک داشتم به اینکه آیا وقتش را دارم یا نه، توانایی‌اش را دارم یا نه، و اصلاً آیا لیاقتش را دارم یا نه؟ در چنین جمعهای گرم و زندگی‌بخشی که با نیروی عشق و اطمینان ادامه‌ی حیات می‌دهند، باید با احتیاط هرچه تمامتر وارد شد، دلهای اینها به وسعت دریا و به گرمای آتش است، اما تنهایی صمیمانه‌یی دارند که اگر آرام آرام نیایی، چینی نازکش می‌شکند.
من میهمان جدید این جمع پرمهر و برنادلم. دعا کنید تا بتوانم زیباترین دودقیقه‌ها را با شما تقسیم کنم!




کلمات کلیدی :

اعیاد شعبانیه مبارک باد

ارسال‌کننده : در : 86/5/28 1:0 صبح

نقلست که یکى از خویشان امام زین العابدین علیه السلام در برابر آن حضرت ایستاد و زبان به ناسزاگویى گشود. حضرت در پاسخ او چیزى نگفت . هنگامى که مرد از پیش حضرت رفت . امام به اصحاب خود فرمود:
- آنچه را که این مرد گفت ، شنیدید. اکنون دوست دارم ، همراه من بیایید تا نزد او برویم و جواب مرا نیز به او بشنوید.
عرض کردند: حاضریم ، ما دوست داشتیم شما هم همانجا پاسخ ایشان را بگویید و ما هم آنچه مى توانیم به او بگوییم .
سپس امام نعلین خویش را پوشیده ، به راه افتاد. در بین راه این آیه را مى خواند:
- "والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین ."

(آنان که خشم خود فرو خورند و از مردم گذشت نمایند و خدا دوست دارد نیکوکاران را. سوره آل عمران آیه 134)

راوى مى گوید: ما از خواندن این آیه دانستیم به او چیزى نخواهد گفت . وقتى رسیدیم به خانه آن مرد، او را صدا زد و فرمود:
- به او بگویید على بن الحسین با تو کار دارد.
همین که متوجه شد امام زین العابدین علیه السلام آمده است در حالیکه آماده مقابله و دفاع بود از منزل بیرون آمد و یقین داشت آن جناب براى تلافى جسارتهایى که از او سر زده آمده است .
ولى چشم امام علیه السلام که به او افتاد، فرمود:
- برادر! چندى پیش نزد من آمدى و آنچه خواستى به من گفتى . اگر آن زشتیها که به من گفتى در من هست ، هم اکنون استغفار مى کنم و از خداوند مى خواهم مرا بیامرزد و اگر آن چه به من گفتى در من نیست ، خداوند تو را بیامرزد.
راوى مى گوید: آن شخص سخن حضرت را که شنید پیش آمد و پیشانى امام علیه السلام را بوسید و عرض کرد:
- آرى ! آن چه من گفتم در شما نیست و من به آن چه گفتم سزاوارترم .

منبع:بحارالانوار




کلمات کلیدی :

همه ی دروغ های من!

ارسال‌کننده : در : 86/5/26 3:1 صبح

یا رفیق!
... السلام علیک یا ابا عبد الله... یا لیتنی کنت معکم فأفوز فوزا عظیما...
تا حالا شده حالتو حسابی بگیرن؟... جوری که دیگه نتونی سرتو بیاری بالا؟!... سخته... خیلی سخت!... ولی شاید گاهی لازم باشه!
حال منو گرفتن... بدجور...
جوری گرفتن که هنوز بعد دو سال یادم نرفته...
دوکوهه بودیم... از گردان تخریب بر می گشتیم و بحث گل انداخته بود... چی کار کنم که چی بشم؟!!... استاد فقط یه جمله گفت: من نمی خوام چیزی بشم، این حرفا برا من بزرگه... فقط می خوام بهم نشون بدن چی هستم... با تمام ضعفا...
حرف سنگینی بود... خیلی... و من هم دلم خواست...
...
هوا تاریک شده بود و تو اتوبوس بودیم... همه پرده ها رو کشیده بودن و گفته بودن حق نداره کسی پرده ها رو بزنه کنار... چراغا هم خاموش... چند بار به اتوبوسای راهیان نور حمله کرده بودن... شیشه ها رو شکونده بودن و ... این کارا هم برا این بود که مشخص نشه محلی هستیم یا زائر؟!
و من کنار پنجره بودم... راوی صحبت می کرد... و من نگران بودم که نکنه سنگی، چوبی، چماقی... شیشه رو رو سرم خورد کنه...
...
اون شب بود که فهمیدم کیم... اون شب بود که فهمیدم منی که از یه شیشه شیکستن دل نگران می شم... چه دروغ بزرگیه برام یا لیتنی گفتن...
و بعد از اون بود که حواسم جمع شد و دونه دونه دروغامو کشف کردم...
یا لیتنی کنت معکم فأفوز فوزا عظیما...
و قلبی لکم مسلّم و رأیی لکم تبع و نصرتی لکم معدة...
اللهم إنی اجدد له فی صبیحة یومی هذا و ما عشت من ایامی عهدا و عقدا و بیعة له فی عنقی لا احول عنها و لا أزول ابدا...
و...

دعا کنین از این به بعد دروغ گو نباشم!!
...................................................................
1. باز عیده و من نتونستم چیزی درباره ی این عید بنویسم... عیدتون مبارک!
2. نمی خواستم امشب اینو بنویسم... نشد... بذارید پای میان برنامه ی قبل از اخبار 9... شب عیدی یاد امام و شهدا پخش کردن... همه حس و حالم عوض شد!
3. امام حسین(ع): کسی که هدیه ی تو را پذیرفت، به تحقیق تو را بر بزرگواری یاری داده است!... اینم عیدی ما!
4. میدونم طولانی شد... ولی تند بخونین دو دقیقه ای تموم می شه!


کلمات کلیدی :

اردوی طهورا

ارسال‌کننده : سیدمحـمـدرضـافـخـری در : 86/5/25 11:36 صبح

بنام خدا
به همت دوستان دفتر توسعه وبلاگ دینی، اردوئی 4 روزه تخصصی ویژه خانمهای وبلاگ نویس تدارک دیده شد:

طهورا

اردوی طهورا، همایشهای تخصصی مسائل زنان، ویژه بانوان وبلاگ نویس
(لینکهای اردو : اردوی طهورا ، اختتامیه ، گزارش تصویری 1 ، گزارش تصویری 2 ، گزارش تصویری حاشیه ها)

از حدود اوایل فروردین ماه جاری، کارهای این اردو کلید خورد و خصوصاً یکماه اخیر شاهد تلاشهای شبانه روزی دست اندرکاران اردو بودیم.
واقعیت این است که در فضای فعلی جامعه، فعالیتهای فرهنگی ویژه خانمها  نسبت به آقایان کمتر است واین در حالی است که بانوان بیشتر در معرض انواع آسیبها هستند.
حسن نیت و اعتماد دفتر امور زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری به دفتر توسعه وبلاگ دینی حمایت از این اردو، زمینه ساز بروز یک اتفاق مهم و بی بدیل در فضای فرهنگی کشور شد که به خواست خدا، میوه های شیرین آن در نوشته های غنی و پرمحتوای شرکت کنندگان در اردو و فعالیتهای موثر فرهنگی در عرصه اینترنت چیده خواهد شد.
از همه دست اندرکاران خصوصاً آقایان فضل الله نژاد ، نجمی، احسان بخش، اجرائی، بهرامی، محمودی، مجاهد و خانمها فضل الله نژاد ،(گل دختر)، (کوثرفرجی، (شهیده (پیاده تا عرش) تشکر میکنم و سپاس ویژه هم دارم از سرکارخانم نقوی و سرکار خانم(زنده یاد)  که از طرف دفتر امور زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری در همه مراحل اردو مشاور، یار و همکار دفتر توسعه وبلاگ دینی بودند.
مطمئنم روح عزیز از دست رفته مان مرحوم حسن نظری هم با زحمات خالصانه مادر بزرگوارشان، از برکات معنوی این تلاشهای والا بهره می گیرد. یادم افتاد که در اردوی مشهد که به اتفاق سرکار خانم نقوی و آقای نظری پدر و مادر مرحوم حسن، حضور داشتیم پدر ایشان گفتند که پس از شروع اردوی مشهد، حسن به خواب یکی از دوستانش در تهران آمده و گفته که :
من و پدر و مادرم و دوستانم به مشهد رفته ایم. تو چرا نیامده ای؟ ...
امید که خداوند کریم، زحمات همه برگزارکنندگان و شرکت کنندگان اردوی طهورا را بپذیرد و پس اندازی باشد برای روز مبادای آخرت.

یا علی مدد




کلمات کلیدی :

سرعت گیر

ارسال‌کننده : سایه ساروی در : 86/5/23 12:15 صبح

                                         بسم الله الرحمن الرحیم
به قصد مسافرت از شهر بیرون زدیم و وارد اتوبان شدیم. تا توی شهر بودیم، خوب حواسمون به رانندگی و رعایت مقررات بود ( به خاطر وجود مهربان پلیسان گرامی).
هر چقدر تو اتوبان جلو میرفتیم، خلوتی جاده و خوب حس اینکه دیگه کسی مراقبت نیست، تحریکمون میکرد که تندتر بریم.
اول: خلاف رو با بالابردن سرعت شروع کردیم و توجیهمون این بود که خوب جاده خلوته و چه عیب داره که ما زودتر به مقصدمون برسیم.
90....100....120.....از مرز سرعت اتوبان زدیم بالا و 140.....و دیگه انقدر هیجان زده بودیم و خوشحال، که داریم تند میریم و کسی هم نیست که جلومون رو بگیره و خودمون رو هم توجیه میکردیم که : چه عیب داره اگه مواظب باشیم ؟؟ خوب زودتر میرسیم به مقصد.و به خودمون قول میدادیم که تو شهر که پلیس هست این کار رو نمیکنیم.
طبیعتا این سرعت بالا باعث میشد که وقتی برسیم به ماشینای دیگه مجبور به لایی کشی بشیم. اون کار رو هم با هیجان و خنده و ..... انجام میدادیم.
یکی دو دفعه برق فلاش رو، تو سطح جاده حس کردیم و یه نهیب به خودمون زدیم که عکسمون رو گرفتن( کنترل هوشمند). ولی باز هیجان سرعت و جنون لایی کشی و فراموشی و غفلت و ........
چند کیلومتر دیگه که رفتیم، بله با این دوربینها که از دور کنترل میکنن گرفتنمون و ..
کلی باعث شادی و خنده خلق اللهی که با لایی کشی هامون اذیتشون کرده بودیم و بهشون خندیدیده بودیم، شدیم. و یه جریمه خداد تومنی....
***********************************
نمیدونم تو زندگی و گذر ایام چقدر حواسمون به تذکرات هست؟؟؟
چقدر حواسمون به سرعت گیرها هست؟؟؟
چقدر مواظب دوربینها هستیم که موقع ارتکاب جرم(گناه) ازمون فیلم برمیدارن؟؟؟
چقدر حواسمون به آخر کار و دستگیری و شرمندگی و......




کلمات کلیدی :

خشمگین مشو

ارسال‌کننده : در : 86/5/21 8:0 صبح

 

از ذوالقرنین نقل شده که وی فرشته ای از فرشتگان را ملاقات کرد و گفت : به من دانشی بیاموز که با آن ایمان و یقین من افزون شود.

فرشته گفت : خشمگین مشو  ؛ زیرا بهترین زمانی که شیطان بر فرزند آدم مسلط میشود ؛ هنگام خشم اوست ؛ بنا بر این خشم خود را فروخور و با آرامش آن را متوقف ساز و از شتاب بپرهیز ؛ زیرا هر گاه شتاب کنی ؛ بهره ات را از دست میدهی

راه روشن ؛5/403

منبع :کتاب یکصد موضوع -پانصد داستان ج 3

 




کلمات کلیدی :

عید مبعث

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/5/20 1:8 عصر

                      بسم ‏اللَّه ‏الرحمن ‏الرحیم
 اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم.
بعد از سه مرتبه پیامبر نیز با او خواند; بخوان به نام پروردگارت که آفرید. همان که انسان را از خون بسته ای خلق کرد. بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان که به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمی دانست، یاد داد. 
تاریخ اسلام از روزی شروع می شود که مبعث نامیده می شود، حرکت از ظلمت به سوی نور.
بعثت
پیامبر اکرم(ص) آغاز راهی است تا انسان از شرک، بی عدالتی، تبعیض، جهل و فساد بیرون آمده و به سوی توحید، معنویت، عدالت و کرامت حرکت کند.
این فضل و برکت الهى، براى انسانها در طول تاریخ است و همان‏طور که خداى متعال مکرر در قرآن کریم وعده فرموده است، ظهور این حقیقت براى آن است که بر زندگى بشر غالب بشود و زندگى را به رنگ و شکل خود در بیاورد. این حقیقت، محقق خواهد شد: «لیظهره علی ‏الدّین کلّه».


واقعه‏ى عظیم بعثت، با وجود گذشت قرنهاى متوالى و اظهار نظر متفکران و اندیشمندان عالم، همچنان شایسته و در خور تدقیق و تأمل از جوانب مختلف است. بعثت نبىّ ‏اکرم(صلّی ‏اللَّه‏ علیه‏ واله‏ وسلّم) یک حرکت عظیم در تاریخ بشر و در راه نجات انسانها و تهذیب نفوس و ارواح و اخلاق بشر و مقابله با مشکلات و مصایبى بود که بشر در همه‏ى دوران با آن روبه‏رو بوده و هنوز هم هست. همه‏ى ادیان، مقابل با شر و فسادند و راه و صراط مستقیمى به سمت اهداف عالیه ایجاد مى‏کنند؛ ولى  آیین مقدس اسلام این خصوصیت را دارد که یک نسخه‏ى همیشگى است. براى همه‏ى ادوار زندگى بشر، این نسخه کارساز است.    (مقام معظم رهبری)

*عید مبعث بر تمامی مسلمانان جهان مبارک باد .
*این عید رو به خوانندگان و دومینی های عزیز، تبریک میگم.

   




کلمات کلیدی :

ستاره بی فروغ

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/5/18 11:36 عصر

ستاره بی فروغنه اینکه ستاره باشد و نورانی...، نه(!) اسمش ستاره است. شاید یک سیاره کوچک باشد... . هر چه ستاره ریز و درشت اطرفش هستند تلاش می‌کنند تا نورشان را با او تقسیم کنند. او اما اینگونه نیست. او همه نورها را برای خودش می‌خواهد. ستاره‌ها را تا وقتی دوست دارد که سهمی از نورشان داشته باشد... .

این روزها آن ستاره‌(!) بی‌فروغ خوشحال از این است که یک ستاره دیگر را، از منظومه خارج کرده است، غافل از اینکه ستاره شکست خورده به هیچ چیز غیر از نوری که به او بخشیده فکر نمی‌کند... . به روزهایی که ساعت‌ها با ستاره‌گان دیگر تلاش می‌کرد تا نور منظومه را هر چه بیشتر رونق ببخشد... .

راستی چرا ما انسان‌ها گاهی اوقات اینگونه‌ایم؟




کلمات کلیدی :

   1   2   3      >