سلام . امروز چند بار اين پست رو خوندم اما نتونستم كامنت بذارم . البته قصه جديدي نبود .خيليها اينجوري بودن و رفتن و الان اونقدر آسوده و راحت دارن در كنار كساني كه دوستشون داشتن زنگي ميكنن (البته زندگي به شيوه اخروي و برزخي اونم تو بهشت برزخي)ما دلمون بحال خودمون بسوزه كه معلوم نيست چه آينده اي داريم؟
اما يه چيزي هميشه ذهنمو مشغول كرده و اون اينكه براي بازمانده هاش چكار كرديم؟
هيچوت اون صحنه هاي آسايشگاه جانبازان كه تو فيلم عروسي خوبان به نمايش گذاشته شد يادم نميره
چند نفرمون تا حالا به اين مراكز توانبخشي يا آسايشگاهها سر زديم و حالشونو پرسيديم؟
تا حالا حال چند تا بچه شهيدو پرسيديم؟
حال همسران شهيدو درك كرديم كه چه جور دارن تنها با بچه هاشون زندگي ميكنند و مجبورن هم پدرباشن و هم مادر؟
هيچ رفتيم سراغ جانباز ي رو بگيريم كه موج انفجار كاري باهاش كرده كه گاهي ناخود آگاه بدن زن و بچه ش زير مشت و لگدش كبود ميشه و بعد وقتي بخودش مياد ميشينه اشك ميريزه و عذر خواهي و... بدنبالش وجدان درد از ديدن كبودي مثلا چهره دختر كوچك بي گناهش؟
ازشون چقدر دلجويي ميكنيم؟
شهدا رفتن و خوش بحالشون .اگه مثلا يه روزي كسي ازشون ياد نكنه اتفاقي براي اونا نميفته و چيزي ازشون كم نميشه .اما اين شهداي زنده چي؟ اگه يه وقت دلشون از كم محليهاي ما بگيره ؟ ميدونين چي ميشه؟
خدايا كمك كن قدردان زحمات اينها باشيم
آمين
ببخشيد طولاني شد و بي سرو ته
درد دل بود