شاعر و فرشته اي با هم دوست شدند.فرشته پري به شاعر داد و شاعر ، شعري به فرشته. شاعر پر فرشته را لاي دفتر شعرش گذاشت و شعرهايش بوي آسمان گرفت و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت. خدا گفت : ديگر تمام شد.ديگر زندگي براي هر دوتان دشوار مي شود.زيرا شاعري که بوي آسمان را بشنود، زمين برايش کوچک است و فرشته اي که مزه عشق را بچشد، آسمان برايش تنگ .
سلام ، خسته نباشيد . حالتون خوبه ؟ فكر نمي كنيد كمي كم كار شديد ؟ يا كمي بازده كارتون اومده پايين ؟ اگه نه پس چرا من همچين احساسي دارم ؟ قبلن انگار اكتيو تر نبوديد؟ و اما در مورد اطلاعاتي كه راجع به تابو داديد جالب بود . تفاقن منتظر بودم يكي از نويسنده ها در مورد معني اين كلمه بگه كه شما زحمتشو كشيديد ولي در مورد پست اين هفتتون ميخوام بگم كه يكي از معدود حرفاي كم مايه اي بود كه از شما شنيده يا خونده بودم ، حتي اگه با علامت ! نوشته باشيد ، حتي تر اگه با سه بار علامت ! نوشته باشيد .
........
موفق باشيد