• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : يادش بخير قديما چه روزگاري داشتيم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ؟؟؟ 

    وقتي ازدواج كردم هيچ كس باورش نميشد كه من حاضر شدم با اون شرايط ازدواج كنم. ولي دلم به اين خوش بود كه دارم عده اي رو خوشحال ميكنم.

    خانواده ي داماد وقتي اومدن توي خونمون خودشونو آماده كردن واسه يه چونه زدن حسابي سر مهريه ولي وقتي فهميدن ما چند تا در نظر داريم فقط شوك زده شده بودن! (اينو خود همسرم هم تاييد كرد)

    اكثر دوستام وقتي ميشنيدن فقط با بهت نگام مي كردن....

    نمي دونم چرا اينا رو اينجا گفتم ولي احتما مي دم كه به اين خاطر بوده كه بگم : خيلي از ارزش ها هنوز نمرده...