• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : زمستانهاي گذشته
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حامد 

    سلام مادر بزرگ

    از خواندن خاطرات و مشقت هايي كه در اعوان جواني كشيده اي ، به اندازه ي بشكه اي بس بزرگ گريستم.

    پاسخ

    سلام، آره مادر.آن دوراني كه ما از همون پيرمردي كه گفتم نفت مي خريديم(خدا خيرش بده) و بشكه هاي نفت را روي شانه گذاشته و به طرف خانه پيش مي رفتيم شما كجا بودي...خوشبخت باشي مادر...