عشق رابطه اي قلبي ميان دو چيز است که چون به نحو اعم برقرار مي شود،عاشق را در معشوق فاني مي سازد و در قرآن اگر چه لفظ عشق نيامده،ولي از معناي آن با الفاظ ديگر مانند حب و ود سخن رفته است .لغت نويسان عشق را اينگونه معنا مي کنند: در گذشتن از حد دوستي، اعم از اينکه در پارسايي باشد يا در فسق و آن مأخوذ از عشقه است و آن گياهي است که بر درختي بپيچد و آن را خشک کند و خود با طراوت باقي بماند ؛لذا اگر گياه عشق روح انسان، درخت تن او را احاطه کند،او را نسبت به زرق و برق دنيا خشک و بي حرکت و نسبت به محبوب و معشوق شيفته و بي قرار مي کند .عشق آخرين مرحله محبت است. شعله اي است که در دل آدمي افروخته مي شود و بر اثر آن آنچه جز خداست ، مي سوزد و نابود مي گردد ، يعني عاشق ، شهيد مي شود و به حيات خالص و جاويدان نيل پيدا مي کند. روايت مي کنند : «من عشق و عفو و کتم و مات ، مات شهيدا .» هر که عاشق شود و عفت نفس پيش بگيرد و رازدار باشد و بميرد ، شهيد مرده است .
=======================
خب، ما كه هرچي واستاديم شما هم واستادين تا ما خودمون نتيجه گيري جات كنيم.
از فرمايشات شما و پاسخهايتان به كامنتا من نتيجه گرفتم كه :
شما عشق زميني و عشق حقيقي رو نه مقابل هم و نه ضد هم كه،
در امتداد هم ميدانيد.
من فكر كنم كه شما قائل به دالان بودن عشق مجازي ميباشيد.
عشق مجازي رو ابتداي عشق الهي دانسته و راه رسيدن به عشق الهي ميدانيد.
-------------------------------
افاضات التهيه:
اگه اينه،
نچ هنوزم يه جورايي مخالفم. البته كليات رو قبول دارم و در تعميمش مشكل دارم.
يا علي.