سايه جان وقتي مطلبت را خواندم فكر كردم كه پشت در يك پسر با اون روبرو شد اما آخرش حدس مي زنم كه مادرش بود. درسته؟؟
دلم سوخت. خيلي دلم سوخت.
خيلي قشنگ نوشته بودي. دلم شله زرد نذري خواست.