سلام
سال نوتون مبارك!
يه خاطره تميز و بينقص!
اينقدر خوب و جالب كه حتي تا حدودي جعلي به نظر ميرسه!
به نظر قسمتي از يك فيلمنامه طنز مياد!
راستي يه پرسش فني...
اين اطرافيان كه دوبار در طول اين خاطره به شما چشم غره رفتند و حتي مراقب چاي نوشيدن شما هم بودند چطور متوجه چاي ريختن شما به بيرون نشدند
بذار ببينم آهان نوشته بوديد كه يه ستون بزرگ قديمي سوق الجيش شما رو مورد پرسپكتيو خودش قرار داده بود!
خوب يه بازخواني کردم وگرنه ممکن بود مثل نوشته شله زرد در وجود سلول هاي خاکستري مغزم شبهه مي کرديد
متشکرم از اينکه وقت گذاشتيد و به وبلاگم سر زديد