• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : پر شدني نيست.
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + فاطيما 

    سلام.

    خوب بود.

    فكر كنم اولين نفر همون نارسيس بود.

    موفق باشيد.

    ---------

    راستي اينجا چه خبر است؟؟؟؟
    اينك؟؟

    دومين؟؟

    انتقالي؟؟

    يكي براي من توضيح بدهد....

    + سايه 

    جناب رائد

    خب فكر كنم شما خوب و واضح عنوان نكردين

    من خودم با اينكه

    اصولش رو خوندم

    باز فكر كردم شما منظورتون باغ مظفره

    + حامد 

    جداي از شوخي ادم ياد شعراي باباطاهر عريان مي افته

    مرحوم غضفنر ديگه كيه

    باباطاهر رو بچسب

    برگير پياله و سبو اي دل جوي

    فارغ بنشين بكشتزار و لب جوي

    بس شخص عزيز را كه چرخ بدخوي

    صد بار پياله كرد و صد بار سبوي

    خصوصا اين شعرش كه كولاكه

    با اينكه نمي فهمم منظورش چيه و اصلا چي گفته

    اما انصافا كولاك كرده

    هر چند براي خيام هم هست

    ولي باز بابا طاهر يه چيز ديگه است

    در هر حال ما به هيچ قيمتي حاضر نيستيم رائد رو به هيچ وبلاگ درب و داغوني بفروشيم

    حالا باز اگه كشكول تقاضاي انتقال مي داد يه چيزي

    اينك!؟

    + حامد 

    از مديريت وبلاگ طعم شيرين دو دقيقه

    به مديريت محترم وبلاگ اينك

    با سلام و عرض ادب

    احتراما به اطلاع مي رساند پس از چندين ماه حضور جناب آقاي رائد در اين وبلاگ، پس از تحقيقات و مطالعات فراوان به اين نتيجه رسيديم كه ايشان تنها به درد وبلاگ اينك مي خورند.

    از آنجا كه آن وبلاگ محترمه بسي غمگينانه و گاز اشك الود مي باشد در صورت امكان با انتقالي ايشان به آن وبلاگ موافقت فرماييد.

    پيشاپيش از لطف شما كمال تشكر را دارم.

    حامد

    + سايه 

    سوتك جونم،

    حيف كه تو سر كارت با اتاق و....

    وگرنه....

    البته من كه

    ولا توبه.......

    اه چقده .......(شونصد نقطه)

    همين بابا.

    كشتم خودمو.

    پاسخ

    سركار سوتك بيان ترجمه كنن بي زحمت!
    + سوتك 
    سايه خانوم جون! ‏تا اون جا كه سوات من قد ميده مرحوم مظفر مولف كتابا درسياي علما و فضلاس!
    پاسخ

    تاييد مي شود!
    + سايه 

    ياد مرحوم مظفر؟؟؟!!!

    چرا يادم نيست؟؟؟

    يعني نميدونم كيه؟؟؟

    پاسخ

    مرحوم مظفر نويسنده كتاب دوجلدي اصول فقه هستن. ايشون توي اين كتاب يه روش هاي جالبي دارن كه دست كم براي من جالب بوده. ايشون توي موضوعات ريز اصولي وقتي نظرات مختلف رو ميگن و اختلاف نظرات رو كاملا روشن مي كنن؛ بعد تازه سعي مي كنن اختلاف ها رو توجيه كنن و بگن مثلا فلان اختلاف كه ما گفتيم اينجوريام كه ميگن نيست! همين ديگه. يه جور موافق نشون دادن همه ي مخالفين با هم.
    + سايه 

    سلام

    نععع...

    ببينين، به نظر من دو مقوله ي كاملا جداست.

    نشستن بر لب جوي به منظور نظاره كردن گذر عمر و زمانه .

    و

    اگه با يار بر لب جوي بنشينين ، هرگز شاهد گذر عمر نخواهيد بود.

    اشتباه ميكنم؟؟؟

    پاسخ

    سلام. شما درست مي فرمايين. بالاخره احساسات آدم ها با هم تفاوت داره. من اينجوري به ذهنم مياد. و فكر هم مي كنم خوب تونستين بين اين دو تا ارتباط برقرار كنيد. ياد مرحوم مظفر افتادم!
    چه لب جوي نشيني غمگيني...

    بابت اون كامنت ممنون! روش فكر كردم و يحتمل اثرگذار بود! چون در اولين فرصتي كه كودك درونم خوابش برد، بغلش كردم گذاشتمش توي يه اتاق و در رو روش قفل كردم... فعلا ديگه خبري ازش نيست تا بخواد كار دستم بده يا نه... اميدوارم وقتي در رو باز كردم به اندازه ي كافي بزرگ شده باشه كه بتونه بياد بيرون...
    پاسخ

    :( بدترين كار ممكن. زشت ترين كار ممكن. بدترين كار ممكن. زشت ترين كار ممكن. دوست دارم زشت تر از اين حرف بزنم؛ اما نمي شه. كاش مي شد.