انسان براي تربيت آفريده شده است. تربيت شدن، تربيت پذيرفتن و تربيت كردن. و همهي اينها در عرض هماند.
مطمئنا اگر اولين بارمان باشد كه انتقاد ميشنويم، حتا اگر واكنش بيروني نامتعادلي ابراز نكنيم، از حيث دروني دچار توهينشدگي ميشويم. دو حالت در اين مواقع پيش ميآيد؛ يكي اينكه به دنبال تربيت كردن خودمان و حتا درونياتمان و حتا ناخودآگاهمان باشيم؛ كه در اين صورت همين كه حواسمان باشد اين حس توهين شدگي حس خواستني و خوبي نيست، كافي است و مطمئنا همين آگاهي، به ناخودآگاه ما كمك ميكند دفعات بعد به تدريج دچار اين حس توهين شدگي نشويم.
حالت ديگر اين است كه از كنار حس منفي درونيمان بگذريم. كه در اين صورت اوضاع در دفعههاي بعد همينگونه نميماند و مطمئنا بدتر از اين ميشود، آنگونه كه در برابر شنيدن انتقاد حتا واكنش منفي خارجي از خودمان بروز ميدهيم.
به هر حال؛ من فكر ميكنم بزرگترين هنر انسان، هنر مديريت خود است.
با توجه به اس ام اس صبحتون مبني بر اينكه (هر چي نوشته بودم پريد. مغزم قاط زده ديگه)
انتظار انتقاد از پارسي بلاگ مي رفت.
كه خب نرفت.
سوتك جونم
فكر كنم اگه يه نموره با خودمون بي رودروايستي باشيم و رجوع كنيم به دلمون، مي بينيم كه معمولا بعد از شنيدن انتقادات اگر هم به رو نياريم و توجيه نكنيم ، اما باز ته دلمون يه نموره ميگيره.
البته كليت نميدم.
شايد من با دل خودم مقايسه كردم كه به دلم نشست.
سلام
واقعيتي رو گفتين كه غير قابل انكاره. دلگيري و دلتنگي بعد از شنيدن انتقادات.
اما اينم هست كه گاهي انتقاد كننده ها هم اون انصاف كافي رو ندارن و مراتب لازمه رو هم مراعات نميكنن.
ممنون. انقدر روون و از دل بر آمده بود كه لاجرم بر دل نشست. بي برو برگرد.