• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : حضوري بي انتها
  • نظرات : 4 خصوصي ، 27 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    البته خب همه ميدونن كه من اصلا در زمينه داستان هيچ سر رشته و تبحري ندارم اما اين نكات به ذهنم رسيد:

    1- موضوع داستان كليشه است. هر چند خواسته فضا عوض بشه. اما درونمايه كليشه است.

    2- ادبيات نوشته خيلي غريبه. ادم باهاش احساس نزديكي نمي كنه. بعضي از جملات جايگاهي در بين مردم نداره. مثلا اين جمله: (و سپس نظري به آسمان انداخت و گوش سپرد به غرش رعد...)

    3- پيامي در اين داستان جلب توجه نكرد. راحت تر بگم پيامي نداشت.

    4- حضور مرد در زندان همه فهم نبود. اصلا مرد و زن بودنش هم مشخص نبود.

    5- اگه اين داستان به صورت يك رنگ در نشريه چاپ مي شد به نظرتون كسي مي فهميد چي به چيه؟ الان با توجه به تغيير رنگش راحت مي شه فهميد اما...

    6- حضوري بي انتها؛ اسمش متناسب نيست. تازه و ناب نيست. اينم كليشه است.

    7- كمي تا قسمتي غلط هاي نگارشي و ويراستاري دارد.

    8- نويسنده نتوانسته است فضايي كه خواننده بايد تجسم كند را در داستانش به تصوير بكشد.

    همينا به ذهنم رسيد.

    باز هم تاكيد مي كنم هيچ سر رشته در زمينه داستان ندارم و حتي به جز حسن كچل و من او كتاب داستاني ديگه اي نخوندم. اي كاش دوستاني كه يد طولايي در اين زمينه دارند من جمله اقاي فخري، اقاي فضل، رائد، سوتك، مهديه، فاطيما، كبري و بقيه دوستان هم نقد مي كردن.

    ممنون!

    پاسخ

    البته همه هم خب ميدونن كه منم در زمينه نوشتن داستان تبحر زيادي نداشته و نيازمند نقد دوستان هستم. 1- چرا كليشه!!! داستان رو خوب متوجه شديد؟؟ قرار بر اين بوده كه با دو موضوع گل مريم و ماه داستان نوشته بشه. البته با محدوديت زماني تحرير و تقرير در دو مين. اگر منظورتون حضور عشق در درونمايه ي داستانه كه خب نميتونه عشق در داستان يه چيز كليشه اي باشه كه اونوقت بايد تمام داستان ها را كليشه اي خواند.... 2- اين يه چيز دروني هست و نشون دهنده ي حالت اضطراب شخص اول داستان در بيرون اومدن ماه براي موعد مقرر هست.... 3- پيام عشق و انتظار در سايه ي يك وعده در جاي جاي داستان خودش رو نشون ميده..4- معمولا اگه قرار باشه كليه ي زواياي داستان گفته بشه، به نوعي توهين به شعور مخاطب حساب ميشه. ذكر پنجره هاي مشبك ، و حضور دوستاني كه هر كدام سر به كار خود داشتند. و حضور شاخه ي زيتون، نشوندهنده ي اسارت فرد زنداني بوده. و معمولا اگه داستان كليشه اي از نظر شما عنوان ميشه به خاطر حضور عشق، ديگه خيلي ضايع بود كه عنوان بشه، آنكه در داخل زندان است، مرد مي باشد. و بيان ظرافتهاي كلامي، مانند معاشقه ي ذهني آخر داستان خود نشون دهنده ي جنسيت هر كدام از طرفين ميباشد...5- در فيلمهايي هم كه فلاش بك داره، معمولا فيلم بازگشت به گذشته رو سياه ميكنند. تا ذهن مخاطب دچار پرداخت سازي خارج از محدوده نشده و بتونه جمع بين اجزاي فيلم رو داشته باشه. البته قابل به ذكر مي باشه كه بعد از فرمايش شما من همه رو يك رنگ كردم تا اقلا براي خودم روشن بشه كه آيا قابل جا افتادن هست يا نه؟؟ و فقط قسمت هايي كه مرد بود رو با ستاره مشخص كردم..6- حضوري بي انتها به پيام داستان بر مي گرده.. هر كدام از زن يا مرد در ذهن ديگري حضوري ناتمام داشته كه به دليل فراموش نشدن بي انتها مي باشد.. 7- ما كه ادعا نداريم اما معمولا نويسندگان نيز بعد از اتمام داستان ، اون رو جهت ويراستاري به يك ويراستار ميسپارند.. 8- اين قسمت رو توجيهي ندارم. چون حتما نتونستم اون فضا رو براي شخص شما بعنوان يك خواننده ترسيم كنم كه نتونستيد ارتباط برقرار كنين.......... ممنون از همينا... خوشحال ميشم كه دوستان ديگه هم نقد داشته باشند. بسيار ممنون از وقتي كه گذاشتين و استفاده اي كه من حتما در داستانهاي بعدي از اين قبيل نقدها در نوشته هايم خواهم داشت. ممنون از شما.