• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : حضوري بي انتها
  • نظرات : 4 خصوصي ، 27 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام.

    داستان زيبايي بود.

    چون جناب مدير زحمت كشيدند و رديف كردن نقدهاشون رو؛ من ترجيح ميدم بر اساس رديف هاي ايشون اظهارنظر كنم؛

    1- شكي نيست كه درون‏مايه‏ها خيلي وقت است كه تكراري شده‏اند. همه‏ي درون‏مايه‏ها. و هنر داستان‏نويس و هنرمندان ديگر، بازپردازي درون‏مايه‏هاست. بنابراين درون‏مايه نمي‏توان كليشه‏اي باشد؛ اما ممكن است شيوه‏ي پرداخت يك داستان خاص كليشه‏اي باشد كه به نظر من پرداخت اين داستان كليشه‏اي نبود.

    2- به نظر من تنها اشكال داستان، زبان غيرتوصيفي يا دست‏كم برتري نداشتن زبان توصيفي بر زبان ادبي داستان بود. البته بايد ديد قصد خود نويسنده چه بوده است. ممكن است نويسنده مي‏خواسته چيزي بنويسيد بين متن ادبي و داستان. كه در اين صورت نمي‏توان اشكالي گرفت. اما اگر قرار بوده زبان، كاملا داستاني باشد، بايد به برخي از تعبيرهاي غيرتصويري انتقاد وارد كرد.

    3- درون‏مايه‏ي داستان كاملا واضح بود. همان‏گونه كه دست‏كم سركار سوتك به يك مورد اشاره كردند؛ اما اصولا نيازي نيست درون‏مايه‏ي داستان واضح و همه‏فهم باشد؛ چون نويسنده مي‏تواند درون‏مايه را آن‏چنان در ميانه‏ي كلمات جاسازي كند كه تنها ناخودآگاه تاثير بگذارد. البته معتقدم درون‏مايه‏ي اين داستان دست‏كم تا حدود زيادي واضح است.

    4- يك ضرب المثل عربي هست كه مي گويد كنايه رساتر از تصريح است. به نظر من همان توصيف ميله هاي مشبك كاملا گوياست. مرد و زن بودن را هم -به نظر من- مي‏توان از رفتارها و ذهنيات تشخيص داد.

    5- حالا كه اين‏جا امكان دو رنگ كردن هست! براي نشريه تك رنگ هم سفارش مي‏كنم اول اون نوشته‏هايي كه توصيف حال مرد هست‍، يه ستاره بذارن!

    6- احساس مي كنيد من دارم دفاع مي كنم فقط؟ ولي خب به نظر من اسم داستان خيلي نابه! و ايضا با معناست. و مناسب هم كه هست!

    7- غلط هاي ويرايشي و املايي كه قابل حله؛ اما به نظر من بعضي از توصيف‏ها داستاني و نمايشي نيستن.

    8- به نظر من نويسنده به خوبي توانسته است كار فضاسازي و توصيف را انجام دهد. اما مشكلي كه هست شايد كوتاه بودن اين داستان باشد. و كاملا معقول است خواندن دو سه باره ي يك داستان.

    به هر حال. من فكر مي كنم تنها اشكال اين داستان عدم غلبه‏ي زبان داستاني بر زبان ادبي است. كه آن‏هم بايد ديد آيا به اختيار نويسنده بوده يا نه! كه اگر به اختيار نويسنده بوده بايد احترام گذاشت به نويسنده؛ چون ممكن است نويسنده داستان تشخيص داده است درون‏مايه‏ي داستان را تنها با اين زبان مي‏توان انتقال داد.

    همين.

    پاسخ

    سلام: ممنونم از لطفتون. همونطور كه خدمت آقا حامد عرض كردم. از نظرات تك تك دوستان استقبال مي كنم و جهت بهبود كار از اون نظرات استفاده مي كنم. خصوصا كساني مثل شما كه كلاس هاي داستان نويسي رو هم گذروندين. واقعيتش خيلي دلم ميخواد بيشتر برام در خصوص غلبه زبان ادبي بر زبان داستاني توضيح بديد تا متوجه بشم. برداشت من اينه كه يعني بيشتر يه متن ادبي نوشته شده تا داستان. درسته؟؟؟ ممنونم از حضور و نقدتون. استفاده كردم.