يا الله ...
با اجازه صواحيب خانه (صاحبخانه ها !) ... چه خوبه كه نقد مي كنيد . كاش هميشه نوشته ها همين جور نقد يشن .خيلي مفيده آقا ! خييييييلييييييييي ... منم بازي؟!!!
البته منم خيلي از داستان چيزي سرم نميشه ، ولي براي اينكه گفته باشم :هستم ! مي نظرم ... (اينم بگم كه جناب مدير خيلي بي رحمانه نقد كردن . قطعا داستان نقاط قوتي هم داره كه بايد مي گفتن )
اول اينكه منم معتقدم موضوع مي تونه كليشه اي باشه ، اين پرداخت داستانه كه بايد نو باشه .
فكر مي كنم زمان داستان ، يه زمان كوتاهه و قاعدتا مي بايست نوشته توصيفي باشه .مي تونم بگم توصيفات داستان رساست ولي ناقص ... به نظرم زيباترين بخش داستان ، اون قسمت دومه كه مرد رو توي زندان نشون مي ده . اما تصويري كه مي ده ناقصه .ميشه بيش تر كار كرد روش و يه تصوير كامل داد مخاطب . اينطوري تا مخاطب مياد يه فضا رو تو ذهنش مجسم كنه و باهاش ارتباط برقرار كنه ، نويسنده سريع مي ره رو يه فضاي ديگه (يه فضاي ناقص ديگه ) . يعني اين داستان تو تصويرسازي مشكل داره ... موضوع ديگه اينكه اتفاقات اين داستان راحت ننشستن كنار هم . خيلي تصنعيه ... هدف نويسنده قشنگ بوده . اينكه حالات مشترك دوتا شخصيت داستان رو نشون بده . اما من به عنوان يه خواننده ، احساس غريبي كردم با اين حالات مشترك . يه جورايي انگار دو تا تيكه جدا از هم رو به زور بچسبونين به هم .
چون اتفاق مهمي تو داستان نمي افته ، توصيفات داستان بايد خيلي قوي باشن كه نيستن ...
و در آخر ، به نظرم اين ضعف نويسنده است كه بخواد قسمت هاي مختلف داستانش رو با رنگي كردن، گذاشتن ستاره و ... نشون بده . نويسنده بايد داستانش رو اونقدر قوي بنويسه كه منِ مخاطب خودم تشخيص بدم كدوم قسمت مربوط به كدوم صحنه و كدوم شخصيته ...
* به اين جمله ي آقاي اجرايي دقت كنين :«به هر حال. من فكر مي كنم تنها اشكال اين داستان عدم غلبهي زبان داستاني بر زبان ادبي است.» ... البته تنها اشكال نيست ، ولي بزرگترين اشكاله ...
... يا الله