وبلاگ :
طعم شيرين دو دقيقه
يادداشت :
...سري است خدايي!
نظرات :
0
خصوصي ،
16
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سوتك
سلام!
خب دير رسيده م و همه چي رو گفته ن!
نوشته تون قشنگ بود... ولي به نظر منم اون ايراد آيين نامه اي سايه خانوم و اون شك جناب مدير شديدا و قويا وارد است!!!
همون ماجراي اگر در ديده ي مجنون نشيني و اينا!!!
اعضاي صورت معشوق كه جاي خود، جاي مجنون بشيني اخم و بدخلقي و عيب و ايراداش هم مي شه دوست داشتني و عجيب قابل وصف!! فقط در ديده ي مجنون بشينيد!
پاسخ
سلام. رسيدن بخير! ضمن خواهش براي توجه به جواب كامنت هاي قبلي، عارضم خدمتتون كه اصلاً بحث مجنون نبود كه خانومي! بحث زليخا نشدن بود. همان زليخاي معروف داستان حضرت يوسف، نه هر زليخايي و هر عشقي. چون خواستم كه زليخا نباشم، همهي وجودم را به خدا سپردم تا خودش عاشقم كند. وگرنه زليخا شدن كه هنري نيست/// ليلاي بيدل را ببين از عشق تو مجنون شده///چي؟ بي ربط بود؟ ولي قشنگ بود. اين شعر رو مي گم! برقرار باشي سوتك خانوم جون!