سلام!جالب انگيز بود شايدم غم انگيز يا شايد عبرت انگيز يا....
چقدر خوبه ادم خاطرات خوش داشته باشه تا بتونه روزاي ناخوشي رو با ياد اون سر كنه!اون كسي كه چنين خاطراتي نداره چي كار كنه؟فلک سليقه ي شاگرد شيشه گر دارد!!!عجب!ممنون از مطلبتون.موفق باشيد
يا الله ....
سلام !
روزگار از اين دست بازي ها زياد داره ... باز خوبه مادر قصه تون هر هفته بچه ها شو ميبينه ... واي از بازي هاي بدتر روزگار ... از بازي ادم هاش ...
قشنگ تصوير كرديد دلتنگي و غم و اضطراب رو ...
پيروز باشيد
در مورد اين بازي هم
بازي روزگار
فكر كنم خيلي بازي سخت و بديه.
دلم نمي خواد هيچوقت به اين مرحله برسم كه چشمم به در بمونه .
و دلمم نمي خواد كه خدا زماني رو بياره كه از غفلت من چشماني اينطور منتظرم باشند كه بهشون سر بزنم.
ممنون از مطلبي كه در عين نمايش دلتنگي و دلگيري يك مادر، تلنگري بود بر آدمها و غفلتهايشان.
ممنونم.
سلام.
خوش آمدين.
ياد اون كامنتاي جالب و هميشگي شما كه يه زماني پاي ثابت مطالب دو مين بود افتادم.
و ياد ختم الكلام كامنتاتون كه آسماني باشيد.
خيلي وقت بود كه پيداتون نبود. قهر بودين با دو ميني ها؟؟
به هر حال خوش آمدين.