• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : دوست مامان؟ (اطلاعات گنگ)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حامد 

    والله اگه مشايي هم بودم خوب بود

    مشكل اينجاست كه اين مشايي گفتنت به من هم، مثل همه كارات جعليه.

    كاش مشايي اصلي بودم.

    به قول يزديا:

    کم خشه آدم معاون رئيس جمهور و پدر (پير) زن پسر رئيس جمهور باشه؟

    تو به فكر ادامه تحصيل خودت باش بلكه بتوني تا اخر امسال سيكلت رو بگيري.

    + حامد 

    به به سلام

    مي بينم كه جناب كردان مهمان اين هفته هستن.

    اسماعيل جان اين داستان رو از كجا برداشتي اخوي؟

    جالب نوشتي.

    نمي‏دونستم دانشگاه آكسفورد داستان هم به ملت مي‏ده.

    پاسخ

    سلام برادر.خوبي مشايي جان. ارادت داريم :)

    سلام.

    خب منم به نوبه ي خودم خوش آمد مي گم و ممنون از حضورتون تو وبلاگ (طعم شيرين دو دقيقه).

    ادامه ي خوبي بود واسه داستان تا ببينيم آخرش چي ميشه

    پاسخ

    سلام. ممنونم فاطيما. خودمم منتظر آخرشم. البته بيشر مي خوام ببينم امشب چي ميشه :دي
    + سوتك 
    فكركنم من نمي تونم منظورم رو خوب برسونم! ديگه اين جا ادامه نمي دم كه شدهبحث دو نفره ي من و شما، اگه لازم بود دم در صحبت مي كنيم!
    + سايه 

    اگه قرار بود كه از اول مشخص باشه و ما هم بنويسيم كه ديگه خلاقيتي نياز نبود و باقي نويسندگاني نياز نميشد.

    تو كدوم رمان تو دو صفحه اول مشخص شده كه چي به چيه؟

    در هر حال انگاري قراره كه من هي اينارو تكرار كنم و تو هم باز تكرار كني. در واقع بايد اتفاقا به نويسندگان اوليه تبريك گفت كه از زواياي پنهان شروع كردن اما باز به اونجايي رسوندن كه نويسنده ي فعلي بتونه با دستمايه ي اوليه به اين شكل بره جلو.

    تو واقعا فكر ميكني اونچه كه جناب آقاي اسماعيل از موبايل و عكس ادامه دادن، همونيه كه ما شروع كرديم؟؟

    بايد بگم نچ.

    و اين همون چيزيه كه تو كامنت اولم گفتم. تغيير 180 درجه ايه روند داستان و از اين جهت به ايشون تبريك ميگم.

    پس روشن شد؟

    ايشون چيزي رو روشن نكردن، كه اين اون چيزي نيست كه ما نوشتيم.

    ايشون با توان خوب داستان رو مديريت كردن.

    همين.

    + سوتك 

    خب قبول! من از اون روند تو ذهن شما خبر ندارم! الانم نمي خوام جوري باشه كه نويسنده هاي ديگه مجبور شن با اين داده ها طبق داستان ساخته شده تو ذهن ايشون برن جلو كه! حرف من اينه كه فضاي داستان توي پست جناب رائد كه اصلا اصلا مشخص نشده بود! تو نوشته ي اول شما هم يه جورايي همين طور بود. نوشته ي دومتون يه كم فضا رو مشخص كرد و داستاني كه برا خودم ساخته بودم هم با اين فضاي كمرنگي بود كه از نوشته ي شما برا خودم درستش كرده بودم. ولي لاقل تو ايننوشته معلوم مي شه كه ماجراي عكس و موبايل و خانوم... مممم چي بود فاميليش؟! همون خانوم معلمه! چي بوده. گرچه الانم اون قدر ظرفيت داره كه هر خواننده اي براي خودش داستان خاص خودش رو بسازه! منظورم از روشن شدن اين بود.

    نقطه- با تشكر!

    + سايه 

    سوتك جان. الان هم ايشون اونچه روند اوليه بود رو روشن نكردن كه. ايشون با ذهن خودشون داستان جديد خلق كردن.

    اين روند با اونچه مد نظر ما بود كاملا متفاوته و اين هنر ايشونه.

    و اينكه تو اينقدر به جد ميگي داستان روشن شده ميتونه تبحر نويسنده در تغيير و بيان مطلب باشه. و براي بقيه هم به همين شكل ادامه داشته باشه.

    + سوتك 

    سايه خانوم جوووون! خب فكر كردين من برا چي تشكر كردم؟

    تازشم قبول دارم هر كي بايد به سبك خودش و ذهنيتش ادامه بده، اصلا همه هيجان و لذتش به همينه، ولي بلاخره تو هر داستاني هم كه مي خونيم از يه جاي كار يه چيزايي روشن مي شه، كه ايشون زحمتش رو كشيدن! بازم دسشون درد نكنه!

    اگه نمي گيد بيام دم در قبول كنيد كه تا الان خيلي گنگ بود ديگه

    + سايه 

    و البته سوتك جان فراموش نكن كه تو نفر آخري و كاملا ميتوني تموم ذهنيات نويسندگان گرام رو بزني بهم و موضوع رو كاملا تغييرش بدي.

    يه جورايي دوست داشتم و بدم نمي اومد كه آخرش رو بنويسم.

    در خصوص روند داستان و اون مطلب مهم هم اينه كه جناب اقاي اسماعيل ضمن استفاده كامل از داده هاي قبلي توسط سه نويسنده، روند رو به زيبايي تغيير دادن.

    در انتهاي شب آخر شايد روند اوليه رو بگم.

    در هر حال ممنون.

    برا خودم جالب شد يوهويي.

    + سايه 

    سوتك داشتيم؟؟

    مسئله روشن شدن نيست.

    مهم اينه كه نويسنده با ذهن خودش ادامه بده كه ايشون اين كار رو خوب انجام دادن. و نيازي نيست مثلا ايشون براي نفر بعدي چيزي رو روشن كنند.

    نفر بعدي با ذهن خلاق خودش ادامه ميده.

    ميتونه چيزي كاملا متفاوت با ايشون ادامه بده . البته در همين موضوع.

    + سوتك 

    خب ادامه ي كامنت قبلم!
    سايه خانوم كجاييد كه باز در در اعتراضاتم بگيد مثه تلفن بازيه و اينا؟ آخه اون تلفن بازيا هم هر كي هر كلمه اي كه دلش مي خواست ميذاشت و مي گفت (و) اون وقت اون نفر آخر بيچاره بود كه بايد يه فعل پيدا مي كرد كه اين همه كلمه رو بتونه سر هم كنه!
    دل ها بسوزد براي نفر آخر!!!

    كلي فكر كرده بودم و با همون داستاني كه هنوز هم چينم معلوم نشده بود چي به چيه برا خودم داستان ساخته بودم، همه ش بهم ريخت

    البته خداييش هيجان ناكه ها! هر شب منتظرم ببينم چه جوري تصوراتم جابجا مي شن

    + سايه 

    سلام

    عرض خير مقدم خدمت شما.

    خوش آمديد.

    در خصوص داستان بايد يه چيز مهم بگم . در خصوص روند داستان.

    انشاالله ميگم.

    پاسخ

    سلام. خيلي ممنونم. يه چيز مهمو زودتر بگين :)
    + سوتك 

    آخ! ببخشيد يادم رفته بود نويسنده ي مهمانيد!
    سلام!
    قبلا هم گفته م از اين خوشامد گويياي كليشه اي بدم مياد! ولي واقعا از اينكه تو اين بازي شما هم شركت كرديد خوشحال شدم!
    يعني به معناي تحت اللفظي كلمه هم كه شده خوش آمده ايد!

    خدا رو شكر كه بلاخره يكي پيدا شد به داد اين نويسنده هاي طفلكي برسه و يه كم روند داستان رو مشخص كنه كه چي به چيه! دستتان درد نكناد!

    پاسخ

    سلام.از لطف شما ممنونم. من هم خوشحال شدم که اين جا نوشتم ( همون کليشه ه هست فک کنم :دي). سرتان درد نکناد.
    + سوتك 

    من قبول نداااااااارم!
    پاسخ

    کم کم قبول مي کنيد :دي