خب قبول! من از اون روند تو ذهن شما خبر ندارم! الانم نمي خوام جوري باشه كه نويسنده هاي ديگه مجبور شن با اين داده ها طبق داستان ساخته شده تو ذهن ايشون برن جلو كه! حرف من اينه كه فضاي داستان توي پست جناب رائد كه اصلا اصلا مشخص نشده بود! تو نوشته ي اول شما هم يه جورايي همين طور بود. نوشته ي دومتون يه كم فضا رو مشخص كرد و داستاني كه برا خودم ساخته بودم هم با اين فضاي كمرنگي بود كه از نوشته ي شما برا خودم درستش كرده بودم. ولي لاقل تو ايننوشته معلوم مي شه كه ماجراي عكس و موبايل و خانوم... مممم چي بود فاميليش؟! همون خانوم معلمه! چي بوده. گرچه الانم اون قدر ظرفيت داره كه هر خواننده اي براي خودش داستان خاص خودش رو بسازه! منظورم از روشن شدن اين بود.
نقطه- با تشكر!