اصلاح نظر قبلي:
هيت=هست
سلام.
خيلي عالي داره پيش مي ره...
شما با اينكه رمان و داستان نخوندين انقدر خوب نوشتيد!!!
خيلي خوب بود...
منم با خاله سايه موافقم در مورد اون تيكه هايي كه تو داستان هيت كه فرد رو وادار به تجسم اون صحنه مي كند...
خداكنه پايانش قشنگ بشه...
سلام
فكر كنم خوندن اين داستان بيشتر از دو دقيقه طول بكشه ها
در خصوص داستان نويسي توسط شما كه فرمودين بار اوله بايد بگم كه:
در اين جايگاه ريزه كاريهاي جالبي رو نشون داديد كه باعث ميشه خواننده صحنه رو پيش چشم ، بتونه مجسم كنه
مثل: بيان زنگ زده گي قفل در و نحوه ي باز كردن در توسط مادر
نحوه ي ايستادن مهتاب و قفل كرده پاها در هم و ...
و چند مورد ديگه.
حالا ببينيم كه بقيه چه ميكنن در ادامه.
اول اعلام كنم كه شديدا از اين تغيير روندهاي داستان هم تعجب ميكنم و هم ذوق زده ميشم.
يعني حس ميكنم كه به اونچه از ابتدا ي شروع خواست اين پرونده بود داريم ميرسيم.