سوتك حالا چرا دعوا مي كني؟ شوخي بود باباتازه من كه منظورم اين نبود كه سهميه ي شماها رو كم كنن كه شاكي شدي، مي خواستم بگم بقيه فعال تر شن
!!!!Help meeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee
سوتك جونم
ميبينم كه كم كم كم كم داري حال نويسنده هاي اول هفته ي قبل رو ميدركي:دي
در مورد اسم داستان هم هنوز نطرم همونه.
در مورد تبحرت در نوشتن قصه هم آخر باري باشه كه اين رو ميگي
وگرنه مجبور ميشم كه باز دعوتت كنم به دم در دو مين .
اوكي؟؟
بسمه تعالي
مديريت محترم دومين
سلام عليكم
بدينوسيله از جنابعالي تقاضا ميشود نسبت به سهميه بندي كامنت نويسندگان دومين در اين وبلاگ سريعا اقدام بفرماييد .
با تشكر
جمعي از خوانندگان
سلام
خب ديشب خيلي خوابم بود و ....
من فكر ميكنم كه اگه داستان اسم داشته باشه انگيزه براي پيگيري بيشتر ميشه و بعدشم اينكه همون اسم داستان يه مقدار راه رو براي ادامه باز ميكنه و روشنگري ميشه براي بقيه.
در خصوص ته نوشت هم بايد بگم كه خب جناب رائد هم اون هفته دقيقا در حوالي همين ساعت نوشتند. تازه با توجه به اين مطلب كه تو معمولا هميشه نفر اول بودي و معمولا آمادگي داشتي و همين ساعات مينوشتي.
فعلا همين.
خب خوب شروع شد
فقط
ببينم يكيشون كه معلوم بود دختره. يعني گفته بودي. اون يكي رو هيچ نگفتي. خوب ميشه اون يكي و پسر يا دخت فرض كرد و نويسنده بعدي دستش باز ميمونه.
فعلا تا ببينيم چي پيش مياد.
من از همين الان اخر داستان رو مي گم.
اون دختره اسماعيل بوده. به خاطر همين هم از سر و وضعش تعجب كرده.