• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : حس باراني
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سوتك 
    نه! منظورم اين نبود! يه سوال جدي بود. نمي خواستم به الفاظ گير بدم كه. برام جالب بود كلا. نه تنها اين كه وقتي چيزي رو تجربه نكرديم، چه جوري مي تونيم بگيم اون حس-يا شبيهش- اومده سراغم، حتي اينكه وقتي براي اولين بار يه حسي رو تجربه مي كنيم، از كجا مي دونيم مثلا همون چيزيه كه فكر مي كنيم. مثلا طبق اين متن، نه تنها حس عاشقي زير بارون... وقتي براي اولين بار كسي عاشقي رو تجربه مي كنه از كجا ميدونه اين حس همون عاشقيه؟!... يا مثلا از كجا ميدونيم مثلا اين حسي كه الان دارم اسمش ... چه ميدونم! مثلا درده؟اين چيزا كه ياد دادني نيست، تجربه ي شخصيه، بدون امكان انتقال!... كي گفته چيزي رو كه من بهش مي گم درد مثلا چيزي نيست كه يكي ديگه بهش مي گه سوزش؟! كي گفته چيزي رو كه من بهش مي گم دوست داشتن، مثلا چيزي نيست كه ديگري بهش مي گه عشق؟!... سوالم خيلي جدي تر از گير دادن به ظاهر الفاظ بود!