سلام
در جواب اون دوست بزرگوارمون بايد بگم كه:
من قبول دارم و معتقدم اونچه شايد لازم باشه در مورد شريعتي گفته بشه ، ويزه گي مقام و موقعيت دكتر در بين اقشار حاضر در صحنه سياسي مذهبي و روشنفكري ديني دهه پنجاه بود كه مشكل اساسي جامعه ايراني رو دوري از اسلام اصيل و فرو غلطيدن در غرب زده گي به همراه استعمار و استبداد و خصوصا استحمار مي ديد. ايشون در مقطع زماني خاصي تاثير بسياري رو جوانان ايران گذاشتند.
برخلاف ديگر روشنفكران كه تموم تلاششون اين بود كه دين را از صحنه جامعه بيرون كنند و ميدان را براي سكولاريزم خالي كنند و دين را به رابطه ي فردي بين بنده و خدا محدود كنند، شريعتي دين را در متن جامعه ميخواست. و از دين بي مسئوليت و در حاشيه دوري ميكرد.
اشكال وارده بر دكتر اين بود كه:
دكتر جامعه شناسي صاحب نظر و متاثر از فلسفه اگزيستانسياليسم بود و با همين ديد به تحليل تاريخ اسلام ، وضع فعلي آن و هويت ايراني و چالشهاي پيش روي اون نظر ميكرد. و در اين زمينه گاهي ديدگاه هاي تازه اي رو هم ارائه ميداد كه البته با برداشت سنتي از دين تفاوت داشت. و موجب درگيريها و اختلاف نظرهاي بسياري هم در جامعه ما شد.
چالش اساسي انديشه دكتر در همين نكته بود. ايشون با ديد جامعه شناسانه به اسلام نظر كرد و خب به اين ديدگاه اشكالاتي وارده.
باز هم ميگم:
ضمن احترام بسيار براي مرحوم شريعتي ، ايشون رو يك جامعه شناس مسلمان انقلابي ميدونم ، و نه صرفا يك اسلام شناس انقلابي.
يا علي.
استادم ميگفت: در واقعه ي عاشورا رحمت محمدي رو نميشه با ديد جامعه شناسانه تحليل كرد. ديد عرفاني دكتر ضعيف بوده!.
اين جمله من و ياد حرف استادم انداخت:
تحليلي ماديگرايانه بود از حادثهي عاشورا؛
هركه يه نظري داره و اين همون آزاديه
من از دكتر شرعتي،امام خميني،شهيد مطهري و چند نفر ديگر در خصوص مسائل ديني و انقلاب چيزهاي زيادي آموختم و هميشه دعا گوي آنها هستم و الته از شريعتي جسارت (نه گفتن)،نگاه به زندگي ، آينده ،جامعه اسلامي و همنوع و هوشياري را كه بسيار به كارم آمد را آموختم.
در جواب دوستمان كه ژيام گذاشته بودند كه شريعتي اسلام شناس نبوده است ، را رد ميكنم و سئوالي دارم اين است كه مگر هركس در مدارس طلبه اي درس خوند اسلام شناس است و ديگر اينكه ايشان
تحقيقات دكتر را در خوصوص اسلام شناسي ، ناديده گرفته اند.
نع
اينم هست. اين جملات از دكتر رو هرگز فراموش نميكنم.
خواستم که بگويم: فاطمه دختر خديجه بزرگ است. ديدم که فاطمه نيست.
خواستم که بگويم: فاطمه دختر محمد (ص) است. ديدم که فاطمه نيست.
خواستم که بگويم: فاطمه همسر علــي است. ديــــدم که فاطمه نيست.
خواستم که بگويم: فاطمه مادر حسنيــن است. ديدم که فاطمه نيست.
خواستم که بگويم: فاطمه مادر زينب است. باز ديدم که فاطمه نيست.
نه اينها همه است و اين هــمه فاطمه نيست؛ فاطمه، فاطمه است.
نه كتاب رو خونده م نه اونقدرا از دكتر شريعتي چيز مي دونم كه بخوام در موردش حرف بزنم!لابلاي حرفاتون يه جمله بود، گرچه درباره ي شريعتي ميشه گفت باهاش مشكلي ندارم اما اگه اطلاق داشته باشه قبولش ندارم.اما به هر حال بايد خواند و ديد و ياد گرفت. از همه... اگه تيتر رو از همه انتخاب نمي کرديد، شايد اصلا نمي ديدمش!اين جمله يه جورايي به نظرم درسته ولي نسخه اي نيست که بشه برا همه پيچيد! بايد خوند و ديد و ياد گرفت، به شرطي از همه که يه کار بلد بالا سرت باشه که هر جا اون همگان گرامي چپ زدن، تذکر بده!!! يا اينکه خودت اينقدر حواست جمع باشه و اطلاعاتت کافي که اون انحرافات رو بفهمي!موافقيد آيا؟
شايد خيلي حرف داشته باشم رو مطالبتون اما
فقط يه جمله..
ضمن احترام هميشگي براي دكتر شريعتي ايشان را يك جامعه شناس و نه يك اسلام شناس ميدانم
همين