• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : به زليخا حسوديم مي شود
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سايه 

    اول آبي بود اين دل، آخر اما زرد شد

    آفتابي بود، ابري شد، سياه و سرد شد

    آفتابي بود، ابري شد، ولي باران نداشت

    رعد و برقي زد ولي رگبار برگ زرد شد

    صاف بود و ساده و شفاف، عين آينه

    آه، اين آينه کي غرق غبار و گرد شد؟

    هر چه با مقصود خود نزديک‌تر مي‌شد، نشد

    هر چه از هر چيز و هر ناچيز دوري کرد، شد

    هر چه روزي آرمان پنداشت، حرمان شد همه

    هر چه مي‌پنداشت درمان است، عين درد شد