ما يه خواهر زاده داريم كه اسمش «سيد محمده». يك سال و خورده اي سنشه. كلا دايره لغاتش بيست سي كلمه است. و خب جمله بندي هاش رو بعيد ميدونم خودش هم بفهمه.
اسماعيل جان اخه اين پست بود تو نوشته بودي؟ نه من مي خوام بدونم تو خجالت نمي كشي بعد يك ماه با اين يادداشتت؟
من محمد رو آورده بودم تو وبلاگ كه كلي از تو قشنگ تر مي نوشت. اخه به فكر خودت نيستي به فكر آبروي وبلاگ و شخص معظم له باش.
من چه گناهي كردم كه بايد اينقدر از دست تو عذاب ببينم؟ اخه چي از جون من مي خووووواي.
بابا يه كلمه عذرخواهي مي كردي كه ببخشيد نتونستم مطلب خوبي بنويسم. مثل همين بزرگواري كه در پست قبل به خاطر مشغله كاري اين كارو كرد و همه انگشت تحسين به دهان گرفتن!
از من خواهش مي كردي كه، جناب مدير! اين موضوعات براي ذهن من يه مقدار سنگينه. براي من موضوع «مي خواهيد در آينده چه كاره بشويد» بذار.
خدايا من جنبهي اين چنين امتحانات سختي رو ندارم.
من كه رجبعلي خياط نيستم كه بتونم اين امتحانات سخت رو با پيروزي پشت سر بذارم.
شر اين اسماعيل رو از سر ما كم بگرداااااااان.
آمين