فضاي انتخابات عجيب منو عوض كرده !
ذهنم ديگه متن ادبي را دريافت نميكنه!!!
يا علي ...
با خود مي انديشد:اگر بايد اينگونه بميرم،خواهم مرد و اگر نه،خدا محافظ من است...ادامه مي دهد...
سلام آقاي فخري.خيلي زيبا بود.من دوست دارم اينگونه تمام شود!موفق باشيد.
باد ملايم پاييزي، رفته رفته، خنک تر مي شود. از دوردستها، صداي سگهاي ولگرد به گوش مي رسد...كنار جاده نشسته و متوجه نشد كه چه زماني خواب به چشمانش حمله برد. از صداي زوزه گرگها چشمانش را وحشت زده گشود و ....
سلام استاد:
شرمنده. نميدونم چرا از مطلبتون خوشم اومد و يهو جسارت كرده و در حد يك جمله ادامه دادم . حالا داستانتون رفت تو ژانر وحشت ..
يا علي