باد ملايم پاييزي، رفته رفته، خنک تر مي شود. از دوردستها، صداي سگهاي ولگرد به گوش مي رسد...كنار جاده نشسته و متوجه نشد كه چه زماني خواب به چشمانش حمله برد. از صداي زوزه گرگها چشمانش را وحشت زده گشود و ....
سلام استاد:
شرمنده. نميدونم چرا از مطلبتون خوشم اومد و يهو جسارت كرده و در حد يك جمله ادامه دادم . حالا داستانتون رفت تو ژانر وحشت ..
يا علي