در مشرق عشق دشت خورشيد تويي
در باغ نگاه ياس اميد تويي
در بين هزار پونه آنكس كه مرا
چون روح نسيم زود فهميد تويي
حالا ((ي))
مرنجان دلم را که اين مرغ وحشي
زبامي که برخاست مشکل نشيند
دلا خو كن به تنهايي كه از تن ها بلاخيزد
سعادت آن كسي دارد كه از تن ها بپرهيزد
هر دم از عمر ميرود نفسي از رفيقان ما نمانده كسي اي كه شش ترم رفت و در خوابي مگر اين ترم هفت دريابي ياد آن ثبت نام غوغايي خلق حيران براي امضايي يك نفر در اتاق رايانه از شلوغي شدست ديوانه ديگري بهر وام تحصيلي پر نموده سه فرم تحصيلي وان دگر از براي شهريه جيب خود را نموده تخليه بگذر از خريد كفش و لباس تا كه شايد كند دو واحد پاس يك نفر در فغان ز نرخ كتاب ديگري از نخواندنش بيتاب يك نفر در شلوغي سرويس از عرق گشته تا گريبان خيس وان دگر شام سلف تا خورده شده زار و نزار و پژمرده در شب امتحان كه كتلت و ماست تا سحرگه ميانشان دعواست هر دو همچون دواي خواب آور برده هوش و حواس ما از سر درس، سختست و مدرك امروز عالي را نموده خوش پاسوز اي كه دل بستهاي به اين مدرك فكر فردا نكردهاي بيشك رنج شغل و معاش در راه است عالمي زين قضيه آگاه است
هر دم ازين باغ بري ميرسد تازه تر از تازه تري ميرسد
حالا بفرماييد و (د) بدهيد كامنتر محترم بعدي.
هدفي در ارسال اين شعر نبود و از اصل ، مناسبت از راه رسيدنم و با تازه تر از تازه تر تكذيب ميكنم.
سلام
خيلي خيلي خوش اومدين . اخرين حرف رباعي حرف ت هست بنابراين منم با ت ادامه ميدم . نفر بعدي با اخرين حرف بيت من ادامه بده .
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
ضمنا مي خواستيد از 2 دقيقه تون استفاده كنيد ، ما وقت براي كسي نگه نميداريم . بازم موفق باشيد . ياعلي