هر دم از عمر ميرود نفسي از رفيقان ما نمانده كسي اي كه شش ترم رفت و در خوابي مگر اين ترم هفت دريابي ياد آن ثبت نام غوغايي خلق حيران براي امضايي يك نفر در اتاق رايانه از شلوغي شدست ديوانه ديگري بهر وام تحصيلي پر نموده سه فرم تحصيلي وان دگر از براي شهريه جيب خود را نموده تخليه بگذر از خريد كفش و لباس تا كه شايد كند دو واحد پاس يك نفر در فغان ز نرخ كتاب ديگري از نخواندنش بيتاب يك نفر در شلوغي سرويس از عرق گشته تا گريبان خيس وان دگر شام سلف تا خورده شده زار و نزار و پژمرده در شب امتحان كه كتلت و ماست تا سحرگه ميانشان دعواست هر دو همچون دواي خواب آور برده هوش و حواس ما از سر درس، سختست و مدرك امروز عالي را نموده خوش پاسوز اي كه دل بستهاي به اين مدرك فكر فردا نكردهاي بيشك رنج شغل و معاش در راه است عالمي زين قضيه آگاه است