وبلاگ :
طعم شيرين دو دقيقه
يادداشت :
سلام تارا ، سلام اسكارلت
نظرات :
0
خصوصي ،
4
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
راحيل
ممنون سايه جان از قبول دعوت
ادرس وبلاگت را در سايت اشا ميگذاريم
خوب داستاني را نوشتي : بر باد رفته " اسكارلتي" كه يادم بود در سفرم همراه او هم بشوم ولي موقع نوشتن فراموشش كردم. نميدانم چرا
شايد چون آمريكا خيلي از اينجا دور بود :)
ولي به نظر من اسكارلت هم مثل زهرا و سعاد و سها بود. او هم براي عقيده و آرمانش جنگيد و سختي هاي زيادي كشيد
او هم يك زن بود ولي مبارزه كرد
شايد كمي داستانش متفاوت بود. نميدانم چرا فراموشش كردم :(
همه ي لحظاتي كه تو از اسكارلت نوشتي را اضافه ميكنم با مدتي كه در بيمارستان كار ميكرد يا زمان به دنيا امدن بچه ي اشلي و ملاني كه دست تنها مانده بود. فرار كردنشان از شهري كه در آتش ميسوخت ... همه ي اين زمان ها دوست داشتم با اسكارلت همراه ميبودم.... ولي نسيت