سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فعلا (من) ....... (تو)

ارسال‌کننده : در : 86/6/13 3:0 صبح

 (من)                                          
دلم گرفته، ای دوست ! هوای گریه با من ؛
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا، من ؟
کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندانم ،
که دیده برگشودم، به کنج تنگنا، من .
نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من نیز،
چو تخته پاره بر موج، رها ، رها ، رها ، من .
ز من هر آنکه او دور، چودل به سینه نزدیک ،
به من هر آنکه نزدیک، ازو جدا، جدا، من !
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا، من .
ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟
که گویدم به پاسخ، که زنده ام چرا من ؟
ستاره ها نهفتم ، در آسمان ابری
دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من ...
_____________________________
( تو) 
شوق سفر نداشتی ، قصد گذر نداشتی
من با تو زنده بودم ، اما خبر نداشتی
رفتی و توی قلبم، یادت رو جا گذاشتی
روی تموم حرفات ، یکدفعه پا گذاشتی
سایه به سایه ، هر طرف که بودم
همسفرم بودی، ولی خبر نداشتی
کوه غم و رو شونم، دیدی و بر نداشتی
من با تو زنده بودم، اما خبر نداشتی




کلمات کلیدی :