سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دماغ یار

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 87/3/27 1:19 صبح

اى بهار سبز و تر شاد آمدى          وى نگار سیمبر شاد آمدى
درفکندى در سر و جان فتنه اى       اى حیات جان و سر شاد آمدى
درفکن اندر دماغ مرد و زن             صد هزاران شور و شر شاد آمدى
از بر سیمین تو کارم زر است          اى بلاى سیم و زر شاد آمدى

***
پاى خود بر تارک خورشید نه           اى تو خورشید و قمر شاد آمدى
لعل گوید از میان کان تو را             سوى آن کوه و کمر شاد آمدى

این شعر رو مولوی زمانی که پزشک جراحی پلاستیک بود، سرود. نقله که پس از شش سال از بازگشایی مطب مولوی بالاخره شخصی برای جراحی دماغش به او مراجعه می کنه و مولوی هم این شعر رو براش می‏گه.

اى بهار سبز و تر شاد آمدى          وى نگار سیمبر شاد آمدى
منظور از این بیت همون اصطلاحات خودمونه: ای باقلوا، ای شیرین عسل، ای شکلات، ای هلو، ای نفس، کجا بودی تو تا حالا. خوش اومدی.

درفکندى در سر و جان فتنه اى       اى حیات جان و سر شاد آمدى
اینجا مولانا شروع می کنه به مشتری مشاوره دادن و می گه که با این بینی که تو الان داری کلی باعث عذاب سر و تنت می‏شه و کلا خیلی خوب می‏شی وقتی عمل کنی. بعد هم باز از طرف تعریف می کنه و می گه خوش اومدی جیگر!

درفکن اندر دماغ مرد و زن             صد هزاران شور و شر شاد آمدى
در بیت بعدی می‏گه که کار ما در افکندن دماغ زن و مرده (در طب قدیم به جراحی پلاستیک می گفتن در افکندن- لغت نامه دکتر حامد احسان بخش. خود آقای دکتر جلسه داشتن، لغت‏نامه‏شون رو فرستادن!) در مصرع بعدی هم که باز تکرار مکررات. می‏گه صفا آوردی، مطب ما را نورانی کردی و اینا.

از بر سیمین تو کارم زر است          اى بلاى سیم و زر شاد آمدى
ادیبان در مورد این بیت گفتن که انگار اون زمونا هم کار این دکتر پلاستیکیا سکه بوده. مولوی به سیمین می‏گه خدا این دماغو از تو نگیره که کار ما رو سکه کردی. و بعد در مصرع دوم می گه که ای بهانه‏ی دریافت طلا جواهرات خوش اومدی.

  

**** از اینجا به بعد شعر بعد از عمل رو روایت می کنه****

پاى خود بر تارک خورشید نه           اى تو خورشید و قمر شاد آمدى
می گه که سیمین جوون تو دیگه از بس خوشگل شدی خورشید و ماه رو گذاشتی تو جیبت. تو شدی اون ماه تو تبلیغ کرم ب ب ک که می گه حالا ماه شدم.

لعل گوید از میان کان تو را             سوى آن کوه و کمر شاد آمدی
شاعر می‏فرماید که لعل (فکر کنم یعنی یه چیز درخشان و اینا) با خودش می‏گه که اینی که داره با قر توی کمر، شاد و شنگول از کوه میاد پایین کیه. شاعر میخواد به طور غیر مستقیم وانمود کنه که جراحی بینی اینقدر طرف رو از افسردگی در آورده.

 افاضات التهیه:

1-می‏دونید چقدر انتخاب برام سخت بود. شرمنده که کار به قرعه کشی کشید. کاش این طرح دیگه نباشه. همه چی اون وقت سر مدیر می شکنه. ولی اینجوری هزار تا حرف توشه. در هر حال با قرعه کشی اسم مهدیه خانم بیرون اومد. از بقیه عذرخواهی می کنم. مهدیه خانم فردا بنویسند.
2- خوابالو و خسته و بی‏حوصله. شما بخونید اگه ایرادی داشت بگید. خودم حوصله ام نمی کشه بخونمش.




کلمات کلیدی :